مشاعره مشاعره با حرف ب

[ملکه جهنمی❄]

به نزد ان که جانش در تجلیست
همه عالم کتاب حق تعالیست

 

[m.sina]

به نزد ان که جانش در تجلیست
همه عالم کتاب حق تعالیست

باد میگويد که او آشفته گيسو ديدنی ست
شانه ميگويد که با موی مرتب بيشتر

پشت لحن سردخود خورشيد پنهان کرده است
عمق هذيان ميشود با سوزش تب بيشتر

 

[ملکه جهنمی❄]

به نام ان که حان را فکرت اموخت
جراغ دل به نور جان برافروخت

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

بوسه ای را چه خطر باشد کزبهرترا
جان شیرین مانیست بر من خطری

 

[ملکه جهنمی❄]

بگفتم حال دل گویم از آن نوعی که دانستم
برآمد موج آب چشم و خون دل نتانستم

 

[Hami5]

با یادتو عمری ست دگر خواب ندارم
ای نغمه ی لالایی مستانه، کجایی؟

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

با این عطش تا چشمه ، دیگر دیر خواهد شد
دریا اگر باشد دلت تبخیر خواهد شد

 

[ملکه جهنمی❄]

بزد تیغ و بیانداخت از بر سرش
فرو ریخت چون رود خون از برش

 

[اِللا لطیفــی]

بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد
خوشتر از جان چه بود از سر آن برخیزد

 

[ملکه جهنمی❄]

بگفتم حال دل گویم از آن نوعی که دانستم
برآمد موج آب چشم و خون دل نتانستم