D Deleted کاربر فعال سطح 37 ارسالیها 1,488 پسندها 26,290 امتیازها 61,573 مدالها 56 31/8/23 نویسنده موضوع #31 رفتم و بیشم نبود روی اقامت وعده دیدار گو بمان به قیامت
D Deleted کاربر فعال سطح 37 ارسالیها 1,488 پسندها 26,290 امتیازها 61,573 مدالها 56 31/8/23 نویسنده موضوع #32 رشک برم کاش قبا بودمی چونک در آغوش قبا بودهای زهره ندارم که بگویم تو را بیمن بیچاره چرا بودهای؟!
D Deleted کاربر فعال سطح 37 ارسالیها 1,488 پسندها 26,290 امتیازها 61,573 مدالها 56 31/8/23 نویسنده موضوع #33 روشنانی که به تاریکی شب گردانند شمع در پرده و پروانه سرگردانند
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 31/8/23 #34 Ayanᵛᵗ گفت روشنانی که به تاریکی شب گردانند شمع در پرده و پروانه سرگردانند کلیک کنید تا باز شود... رهرو عشق محال است که افسرده شود عرق سرد ندارد تب سوزان طلب پنجه سعی ترا ناخن غیرت کندست ورنه بی لعل و گهر نیست رگ کان طلب امضا : m.sina
Ayanᵛᵗ گفت روشنانی که به تاریکی شب گردانند شمع در پرده و پروانه سرگردانند کلیک کنید تا باز شود... رهرو عشق محال است که افسرده شود عرق سرد ندارد تب سوزان طلب پنجه سعی ترا ناخن غیرت کندست ورنه بی لعل و گهر نیست رگ کان طلب
ملکه جهنمی❄ گوینده انجمن سطح 25 ارسالیها 2,868 پسندها 16,619 امتیازها 44,373 مدالها 20 1/9/23 #35 m.sina گفت رهرو عشق محال است که افسرده شود عرق سرد ندارد تب سوزان طلب پنجه سعی ترا ناخن غیرت کندست ورنه بی لعل و گهر نیست رگ کان طلب کلیک کنید تا باز شود... رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست امضا : ملکه جهنمی❄
m.sina گفت رهرو عشق محال است که افسرده شود عرق سرد ندارد تب سوزان طلب پنجه سعی ترا ناخن غیرت کندست ورنه بی لعل و گهر نیست رگ کان طلب کلیک کنید تا باز شود... رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 1/9/23 #36 ملکه جهنمی❄ گفت رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست کلیک کنید تا باز شود... رازیست که ان نگار میداند چیست رنجیست که روزگار میداند چیست آنی که چو غنچه در گلو خونم از اوست من دانم و شهریار میداند چیست امضا : m.sina
ملکه جهنمی❄ گفت رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست کلیک کنید تا باز شود... رازیست که ان نگار میداند چیست رنجیست که روزگار میداند چیست آنی که چو غنچه در گلو خونم از اوست من دانم و شهریار میداند چیست
ملکه جهنمی❄ گوینده انجمن سطح 25 ارسالیها 2,868 پسندها 16,619 امتیازها 44,373 مدالها 20 1/9/23 #37 m.sina گفت رازیست که ان نگار میداند چیست رنجیست که روزگار میداند چیست آنی که چو غنچه در گلو خونم از اوست من دانم و شهریار میداند چیست کلیک کنید تا باز شود... راستی آور که شوی رستگار راستی از تو ظفر از کردگار امضا : ملکه جهنمی❄
m.sina گفت رازیست که ان نگار میداند چیست رنجیست که روزگار میداند چیست آنی که چو غنچه در گلو خونم از اوست من دانم و شهریار میداند چیست کلیک کنید تا باز شود... راستی آور که شوی رستگار راستی از تو ظفر از کردگار
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 1/9/23 #38 ملکه جهنمی❄ گفت راستی آور که شوی رستگار راستی از تو ظفر از کردگار کلیک کنید تا باز شود... رنگ رویا زده ام بر افق دیده دل تا تماشا کنم آن شاهد رویایی را امضا : m.sina
ملکه جهنمی❄ گفت راستی آور که شوی رستگار راستی از تو ظفر از کردگار کلیک کنید تا باز شود... رنگ رویا زده ام بر افق دیده دل تا تماشا کنم آن شاهد رویایی را
ملکه جهنمی❄ گوینده انجمن سطح 25 ارسالیها 2,868 پسندها 16,619 امتیازها 44,373 مدالها 20 1/9/23 #39 m.sina گفت رنگ رویا زده ام بر افق دیده دل تا تماشا کنم آن شاهد رویایی را کلیک کنید تا باز شود... راستی را کس نمیداند که در فصل بهار از کجا پدید آید این همه نقش و نگار امضا : ملکه جهنمی❄
m.sina گفت رنگ رویا زده ام بر افق دیده دل تا تماشا کنم آن شاهد رویایی را کلیک کنید تا باز شود... راستی را کس نمیداند که در فصل بهار از کجا پدید آید این همه نقش و نگار
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 1/9/23 #40 ملکه جهنمی❄ گفت راستی را کس نمیداند که در فصل بهار از کجا پدید آید این همه نقش و نگار کلیک کنید تا باز شود... روزگاری دست در زلف پریشان توام بود حالیا پامالم از دست پریشان روزگاری چشم پروین فلک از آفتابی خیره گردد ماه من در چشم من بین شیوه شب زنده داری امضا : m.sina
ملکه جهنمی❄ گفت راستی را کس نمیداند که در فصل بهار از کجا پدید آید این همه نقش و نگار کلیک کنید تا باز شود... روزگاری دست در زلف پریشان توام بود حالیا پامالم از دست پریشان روزگاری چشم پروین فلک از آفتابی خیره گردد ماه من در چشم من بین شیوه شب زنده داری