خبرت هست که بی روی تو آرامم نيستخواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد
عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد
خدا گر ز حکمت ببندد دریخبرت هست که بی روی تو آرامم نيست
طاقت بار فراق اين همه ايامم نيست
خالی از ذکر تو عضوی چه حکايت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نيست
خبرت هست که از خویش خبر نیست مراخدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگــری