- ارسالیها
- 678
- پسندها
- 22,581
- امتیازها
- 39,373
- مدالها
- 17
- سن
- 24
- نویسنده موضوع
- #111
بچهها نظرتون در مورد شخصیت جدیدی که وارد داستان شده، چیه؟
سر جایم خشکم زده بود و احمد همانطور که به سمت ساختمان ذوزنقهای شکل مقابلمان میرفت، گفت:
- دِ بیا دیگه پسر. کجا موندی پس؟
آورده بودتم مسجد*؟ پوزخندی زدم و ترجیح دادم همهی راه آمده را برگردم. انگار متوجه شد که قصد آمدن ندارم، به سمتم برگشت:
- اِع! چی شد پسر! کجا رفتی پس؟
عصبانی شدم و هنوز چند قدم نرفته، دوباره ایستادم و به سمتش برگشتم؛ نگاهم را بین عینک و آن همه ریش و پشم روی صورتش چرخاندم و گفتم:
- به خیالم اسمم سعید باشه. گفتم میتونی سعیده هم صدام کنی، فکر نمیکنم پسر جزء گزینههام بوده باشه.
خندید و به سمتم آمد.
- انقدر نازک نارنجی نباش پسر.
بازویم را گرفت و همانطور...
سر جایم خشکم زده بود و احمد همانطور که به سمت ساختمان ذوزنقهای شکل مقابلمان میرفت، گفت:
- دِ بیا دیگه پسر. کجا موندی پس؟
آورده بودتم مسجد*؟ پوزخندی زدم و ترجیح دادم همهی راه آمده را برگردم. انگار متوجه شد که قصد آمدن ندارم، به سمتم برگشت:
- اِع! چی شد پسر! کجا رفتی پس؟
عصبانی شدم و هنوز چند قدم نرفته، دوباره ایستادم و به سمتش برگشتم؛ نگاهم را بین عینک و آن همه ریش و پشم روی صورتش چرخاندم و گفتم:
- به خیالم اسمم سعید باشه. گفتم میتونی سعیده هم صدام کنی، فکر نمیکنم پسر جزء گزینههام بوده باشه.
خندید و به سمتم آمد.
- انقدر نازک نارنجی نباش پسر.
بازویم را گرفت و همانطور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش