متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان متهم ردیف چهارم | فاطمه علی‌آبادی کاربر انجمن یک رمان

کدوم یکی از راوی‌های داستان براتون تا حالا جذاب‌تر بوده و بیانش بیشتر به دلتون نشسته؟

  • سعید

  • شادی

  • فرقی نمی‌کردن با هم؛ انگار هر دو قسمت رو یه نفر گفته

  • متفاوت بودن ولی جفتش دلنشین بود

  • بیان سعید رو دوست دارم ولی از خودش بدم میاد

  • شخصیت شادی رو کلاً دوست دارم

  • سوال دوم

  • بچه‌ها! نظرتون در مورد پیچیدگی و پیرنگ داستان تا اینجا چیه؟

  • خیلی پیچیده‌ست، آدم گیج می‌شه

  • خوب و جذابه

  • ساده‌ست و آدم رو برای ادامه دادن مشتاق نمی‌کنه


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #121
بی‌توجه به جِز و وِزش پشت تلفن، شلوارم را با یک شلوارک چهارخانه عوض کردم و پیراهنم را درآوردم. عمراً پایم را از خانه بیرون می‌گذاشتم. تا حد مرگ خوابم می‌آمد و تا صبح بالا سر جسیکا نشسته بودم. نمی‌دانم چرا ولی مرا یاد مادر خودم می‌انداخت. شاید اگر عمرش انقدر کوتاه نبود و هنوزم کنارم بود، یکی می‌شد به مهربانی پیرزن مو سفید و تپل بخش نفرو. دیالیزی بود و هفته‌ای دوبار مهمان ببمارستان‌مان می‌شد. دیشب هم تب کرده بود و تا صبح بالا سرش نشسته بودم. خودم را روی تختم پرت کردم و به سقف بالا سرم خیره شدم. سوادم آن‌قدری بود که بفهمم حالش به قدری وخیم شده که مهمان امروز و فردای این دنیاست. ملحفه‌ی سفیدم را روی سرم کشیدم و جنین‌وار در خودم جمع شدم. یاد اولین روزی افتادم که جسیکا را به بیمارستان آورده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #122
با تکان وحشتناکی، به ضرب بلند شدم و ملحفه از روی دوشم سر خورد و افتاد. یک چشمم باز بود و دیگری بسته؛ موهایم هم شلخته روی پیشانی‌ام ریخته بود و مطمئن بودم نصفش هم سیخ شده و درحال پرواز است. پشت دستم را روی دهانم کشیدم و آب شره‌گرفته از کنارش را پاک کردم. صدای آلن‌دلونی احمد کنار گوشم زنگ خورد و چشمانم را بازتر کرد:
- گوسفند! گرفتی خوابیدی؟
سرم را بلند کردم و با چشمان خمار از خواب به ژست عصبانی‌اش نگاه کردم؛ دستانش را در سینه جمع کرده بود و مثل بوفالو نفس می‌کشید.
- مگه نگفتم حاضر شو میام دنبالت؟
سگرمه‌هایش را بیشتر در هم کشید.
- صدبار بهت گفتم وقتی می‌کَپی، یه چی تنت کن.
خمیازه‌ی بلندبالایی کشیدم و دهانم را اندازه‌ی اسب آبی باز کردم. در همان حال هم نامفهوم و هِینی که خودم را از همه طرف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #123
***
فکر می‌کردم قرار است به کلیسایی یا حداقل یک مرکز عبادتی‌ای چیزی برویم. اصلاً توقع همچین جایی را نداشتم. خانه بود و نبود؛ اصلاً نمی‌دانستم چه اسمی می‌توانستم برایش بگذارم. غاری بود وسط جنگل؛ احساس می‌کردم هنوز هم خوابم و دارم رویا می‌بینم. احمد سُقُلمه‌ای به پهلویم زد؛ درحالی که دور و اطرافم را نگاه می‌کردم و دهانم شش متر باز بود، گفتم:
- هان؟
زیرِلبی و پچ‌پچ‌گونه گفت:
- چته؟ چرا ضایع‌بازی در میاری؟ دهنت چرا صد ذرع بازه؟
خودم را جمع و جور کردم و دهانم را بستم. آرام گفتم:
- اینجا چرا این‌جوریه؟
لب جنباند:
- گفتم که آدم خاصیه.
حرصم گرفته بود. خواب نازم را گرفته بود تا با یک دیوانه آشنایم کند. با لحنی عصبی ولی پچ‌پچ‌وار گفتم:
- این همه راه منو کِشون کِشون آوردی، این دیوونه رو ببینم؟
به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #124
به نور داخل دویده به غار خیره شده بود. با همان لحن آرام ولی برانگیخته گفت:
- Those days were the height of racial discrimination laws in America. But these things had no place in the people's temple church. Father Jones used to say that we are no different. He said that every person can achieve whatever he wishes if he wants. In those days, black and white people sat together on a bench in a church. We heard things that we did not even dream about. Father Jones motivated us, gave us hope.
(اون روزها اوج قوانین تبعیض نژادی تو آمریکا بود. ولی تو کلیسای معبد مردم این چیزها هیچ جایی نداشت. پدر جونز می‌گفت ماها هیچ فرقی با هم نداریم. می‌گفت هر آدمی اگر بخواهد، به هر چیزی که آرزوش باشه،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #125
بالاخره چیزی که می‌خواست را پیدا کرد و دوباره به سمت‌مان برگشت. کمرم خشک شده بود و تیر می‌کشید. کشیش تپلی روی چهارپایه‌ی مقابل‌مان نشست و ادامه داد:
- At night, we gathered our things and sought refuge in the country of Guyana, hoping for a life away from discrimination of age, gender and race. Everything was going great there. But suddenly, every thing changed. The American government believed that Father Jones was doing illegal things.
(شبانه، وسایل‌مون رو جمع کردیم و به امید یه زندگی دور از تبعیض سن و جنس و نژاد، به کشور گویان پناه بردیم. اونجا همه چیز عالی پیش می‌رفت. تا اینکه یکهو ورق برگشت. دولت آمریکا اعتقاد داشت پدر جونز کارهای غیرقانونی انجام می‌ده.)
دستانش را مشت کرد و روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #126
این پارت‌ها تقدیم به دوستای قشنگم که مامانن:biggrin:؛ بچه‌ها اگه کسی مادره و در جریان نبودم، به روی گل خودش ببخشه. کلی روزتون مبارک مامانای قشنگ و مهربون:458047-6dc8ffbbdef9cc2a2419e3bb0fa8d8d5::458047-6dc8ffbbdef9cc2a2419e3bb0fa8d8d5:
دلبـر که جان فرسود از او دلبـر که جان فرسود از او
Azadeh✿ Azadeh Derikvandi

سیب سبز سیب سبز
الـی.کـا الـی.کـا


گل‌سر طلایی رنگ را مقابل‌مان گرفت؛ گل‌های سفیدی رویش داشت شبیه به شکوفه‌های آلبالو. لب جنباند:
- This is the only thing remains from my mother.
(این تنها چیزیه که از مادرم به جا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #127
سکوت کرده بود و فقط نفس‌نفس می‌زد؛ بیشتر رویش خم شدم، آنقدر که صورت به صورتش بودم و موقع فریاد زدنم، آب دهانم روی صورتش می‌پرید.
- خاک بر سرت احمد. خاک بر سرت. نمازات بزنه به کمرت که یه جانی برات آدم خاصیه.
صاف ایستادم و هِینی که روی سینه‌ام می‌کوبیدم، گفتم:
- منو آوردی که به مزخرفات یه دیوانه‌ی روانی گوش بدم؟ شنیدی اون جانی‌ای که این روانی بهش می‌گفت خدای روی زمین، چندتا آدم رو به کشتن داده؟
بلندتر فریاد زدم:
- شنیدی؟
آب دهانم را محکم کنارم تف کردم؛ برای آخرین‌بار با انزجار نگاهش کردم و برگشتم. هنوز سه قدم هم برنداشته بودم که دستم از پشت کشیده شد. دلم نمی‌خواست به چشمانش نگاه کنم؛ چشم می‌دزدیدم. با صدایی که در آن لحظه هیچ شباهتی با صدای آلن‌دلون نداشت، گفت:
- سعید! من، من...
هوفی کرد.
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #128
ماه وسط آسمان بود و احساس می‌کردم به چهره‌ی مسخره‌ای که برای خودم ساخته بودم، پوزخند می‌زد. دوباره صدای احمد را شنیدم.
- تو رو ارواح خاک مادرت وایسا.
ایستادم. به سمتم دوید.
- نوکرتم. بیا برسونمت، لج نکن.
به اجبار سوار ماشینش شدم و تمام طول راه سرم را به شیشه تکیه دادم. میانه‌ی راه پچ‌پچ‌وار گفتم:
- برو بیمارستان. می‌خوام یه سری به جسیکا بزنم.
پرسید:
- مگه امروز شیفت توئه؟
سرم را به پشتی صندلی تکیه دادم و چشمانم را بستم. زیرلب گفتم:
- به تو ربطی نداره.
دیگر چیزی نگفت. با احساس ایستادن ماشین پیاده شدم و جواب خداحافظی‌اش را هم ندادم.
دستانم را در جیب‌های شلوارم فرو کردم و با سری که در یقه‌ام فرو رفته بود، داخل بیمارستان شدم. وارد آسانسور شدم و طبقه‌ی سه را زدم. به چهره‌ی خودم داخل آینه‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #129
پایان فصل چهارم:biggrin:
بچه‌ها نظر فراموش نشه‌ها:458039-45f2a44705b8a0bf123b30032d39a5ba:


دستش را پس زدم و باز هم ادامه دادم. محکم تکانم داد و فریاد زد.
- Saeed! you broke her sternum. Enough.
(سعید! جناغش رو شکوندی! کافیه.)
حریفم نمی‌شد جدایم کند. فریاد زدم:
- Jessica! You can not do so. Please open your eyes. Open your eyes damn.
(جسیکا! تو نمی‌تونی این کار رو بکنی. لطفاً چشمت رو باز کن. چشمات رو باز کن لعنتی.)
اینترن و رزیدت دکتر کَری شانه‌هایم را گرفتند و به زور کنارم کشیدند. محکم پس‌شان زدم و بیرون دویدم. از بیمارستان خارج شدم؛ باران تندی می‌آمد، رعد و برق می‌زد و دل آسمان هم گرفته بود.
گریه می‌کردم و بی‌هدف در خیابان‌ها قدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #130
الآن که دارم براتون می‌نویسم، تمام جونم درد می‌کنه:610605-17b75dcd35733148d682e2850a11722a:. جاتون خالی نباشه، از ده‌تا پله خوردم زمین و خلاصه که داغون شدم:610605-17b75dcd35733148d682e2850a11722a:. الآن احساس آقای همساده رو دارم:laugh:. کَجی خوابیدم رو مبل، با بدبختی تایپ می‌کنم:unsure:. بریم ببینیم بالاخره تکلیف این دکتر تاون مشخص می‌شه یا نه:biggrin:

فصل پنجم

سال ۱۳۹۸؛ چهار سال قبل از دستگیری شادی


گوشی را بین گوش و شانه‌ام گذاشتم و همانطور که اسکاچ کفی را داخل لیوانی که دستم بود می‌کشیدم، منتظر بودم جواب دهد. بالاخره بعد از هفت‌-هشت‌تا بوق، صدای آلن‌دِلونی‌اش در گوشی پیچید.
- الو؛ زود بگو سعید؛ موزه‌ام، بازدیدکننده‌هامون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا