- ارسالیها
- 678
- پسندها
- 22,581
- امتیازها
- 39,373
- مدالها
- 17
- سن
- 24
- نویسنده موضوع
- #151
امشب چهارتا پارت افتخاری داریم که هر کدوم رو به یه نفر تقدیم میکنم
اول به دلنیای عزیزم. مرسی که تنهام نذاشتی عزیزدلم
delnia
رو به روی آینه ایستاده بودم و با یقهی پیراهن سفیدرنگم وَر میرفتم. احمد به چارچوب در تکیه داده بود و نگاهش خیرهی جایی نامعلوم بود. کت طوسیام را تنم کردم و به سمتش برگشتم:
- احمد! از خر شیطون بیا پایین تو رو علی. وسیله جمع میکنی که چی بشه؟ که کی رو بترسونی؟ هان؟
به سمتش رفتم و شانههایش را فشردم:
- احمد ما ۱۰ ساله با هم رفیقیم. ۱۰ ساله که همخونهایم.
دستانم را از شانههای پهنش جدا کردم و روی هم کشیدم، در همان حِین گفتم:
- همهاش پَر؟
سگرمههایش را بیشتر در هم...
اول به دلنیای عزیزم. مرسی که تنهام نذاشتی عزیزدلم
delnia
رو به روی آینه ایستاده بودم و با یقهی پیراهن سفیدرنگم وَر میرفتم. احمد به چارچوب در تکیه داده بود و نگاهش خیرهی جایی نامعلوم بود. کت طوسیام را تنم کردم و به سمتش برگشتم:
- احمد! از خر شیطون بیا پایین تو رو علی. وسیله جمع میکنی که چی بشه؟ که کی رو بترسونی؟ هان؟
به سمتش رفتم و شانههایش را فشردم:
- احمد ما ۱۰ ساله با هم رفیقیم. ۱۰ ساله که همخونهایم.
دستانم را از شانههای پهنش جدا کردم و روی هم کشیدم، در همان حِین گفتم:
- همهاش پَر؟
سگرمههایش را بیشتر در هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش