- ارسالیها
- 678
- پسندها
- 22,581
- امتیازها
- 39,373
- مدالها
- 17
- سن
- 24
- نویسنده موضوع
- #31
از روی روسری، سرش را بوسیدم.
- غصه نخور. خدا بزرگتر از این حرفاست.
از خودم جدایش کردم.
- به محضِ اینکه از اینجا بیام بیرون، پول اون عوضیا رو میاندازم جلوشون. آدرستو بده، تا بیای بیرون، هوای دادشت رو دارم. چشم به هم بزنی، بیرونی.
لبخندِ محزونی زد.
- تو خیلی خوبی شادی جون، ولی اونا رضایت بده نیستن.
آهی کشید.
- اگه اون پیرزن لعنتی بهم تهمت نمیزد و به پدر و مادر فحش نمیداد، الآن هم خودش زنده بود، هم من پیش داداشم بودم.
باز هم لب به دروغ و دلداری گشودم.
- من مطمئنم میای بیرون. تو که از عمد نکشتیش.
پوزخندی زد.
- گریم که بیام بیرون، قیافهی درست و حسابیای ندارم که دلم خوش باشه، یه روز یکی میاد میبرتم و از این بدبختی نجات پیدا میکنم.
پیشانیاش را بوسیدم.
- دختر به این خوشگلی. خیلی هم...
- غصه نخور. خدا بزرگتر از این حرفاست.
از خودم جدایش کردم.
- به محضِ اینکه از اینجا بیام بیرون، پول اون عوضیا رو میاندازم جلوشون. آدرستو بده، تا بیای بیرون، هوای دادشت رو دارم. چشم به هم بزنی، بیرونی.
لبخندِ محزونی زد.
- تو خیلی خوبی شادی جون، ولی اونا رضایت بده نیستن.
آهی کشید.
- اگه اون پیرزن لعنتی بهم تهمت نمیزد و به پدر و مادر فحش نمیداد، الآن هم خودش زنده بود، هم من پیش داداشم بودم.
باز هم لب به دروغ و دلداری گشودم.
- من مطمئنم میای بیرون. تو که از عمد نکشتیش.
پوزخندی زد.
- گریم که بیام بیرون، قیافهی درست و حسابیای ندارم که دلم خوش باشه، یه روز یکی میاد میبرتم و از این بدبختی نجات پیدا میکنم.
پیشانیاش را بوسیدم.
- دختر به این خوشگلی. خیلی هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر