متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان متهم ردیف چهارم | فاطمه علی‌آبادی کاربر انجمن یک رمان

کدوم یکی از راوی‌های داستان براتون تا حالا جذاب‌تر بوده و بیانش بیشتر به دلتون نشسته؟

  • سعید

  • شادی

  • فرقی نمی‌کردن با هم؛ انگار هر دو قسمت رو یه نفر گفته

  • متفاوت بودن ولی جفتش دلنشین بود

  • بیان سعید رو دوست دارم ولی از خودش بدم میاد

  • شخصیت شادی رو کلاً دوست دارم

  • سوال دوم

  • بچه‌ها! نظرتون در مورد پیچیدگی و پیرنگ داستان تا اینجا چیه؟

  • خیلی پیچیده‌ست، آدم گیج می‌شه

  • خوب و جذابه

  • ساده‌ست و آدم رو برای ادامه دادن مشتاق نمی‌کنه


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #41
با همان لحن قبل گفتم:
- مرجان گفت بهت بگم تو رو پیغمبر سیگار دستش ندین.
صاف ایستاد و همان‌طور که در را باز می‌کرد، گفت:
- به خودش هم گفتم، من نون‌خور اضافه نمی‌خوام.
پله را پایین رفت و من هم به دنبالش داخل شدم. انگار وارد خانه‌ی ارواح شده بودم؛ آن‌قدر محو درختان بی‌برگ، برگ‌های ریخته کف حیاط و حوض بی آب و پر از خرت و پرت بودم، که اصلاً نمی‌شنیدم چه زِر زِر می‌کند. محمد هم همان‌طور پاچه بالا، مثل مجسمه ایستاده بود. نگاهم به سمت خانه‌ای کشیده شد که غرق در کادود شده بود و حتی به سختی دیده می‌شد. صدای نعشه‌ی مردی را شنیدم:
- کیه زَری؟
کم‌کم هیکل لاغر مردنی و نحسش هم از میان انبوه دود مقابلم نمایان شد. زیرپیراهن آبی گل گشادی به تن داشت و شلوار مشکی‌اش هم در تنش زار می‌زد. همان‌طور خمیده و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #42
***
بی‌توجه به نق و نوق محمد، همین‌طور دستش را می‌کشیدم و گام‌های بلندم را به سمت انتهای خیابان شلوغ بر می‌داشتم و هر از گاهی هم تنه‌ام به کسی برخورد می‌کرد و فحش غلیظی نوشِ جان می‌کردم. عاقبت جانم به لبم رسید و گوشه‌ای ایستادم؛ به سمتش برگشتم و با لحن کلافه‌ای گفتم:
- هان؟ چیه؟ چیه؟ چی هی وِر وِر می‌کنی؟
چشمانش پر از اشک شده بود؛ دستش را از دستان چفت شده‌ام بیرون کشید و بریده‌بریده گفت:
- ولم کن. من...من که چیزی...نگفتم.
به پشت سرش اشاره کرد و با آستین دست دیگرش، چشمان اشک‌آلودش را پاک کرد.
- او..او...نا خودشون گفتن. من...من...نمی‌دونم اونا...چیه.
نمی‌فهمیدم این‌هایی که پشت هم ردیف می‌کرد چه بود. با انگشت شست و اشاره‌ام چشمانم را مالیدم و بعد از پوف کشیده‌ای گفتم:
- چی می‌گی تو بچه؟
از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #43
سلام بچه‌ها. ببخشید دیشب پارت نداشتیم. امروز خیلی زود باید می‌رفتم سر کار، اینه که دیشب زودتر خوابیدم:610181-064beec23c2ab9fae36b67a1ed4b4f68:
در عوض امشب سه‌تا پارت داریم.
من هنوز تو گفتمان آزاد منتظرما. افتخار نمی‌دید؟:610181-064beec23c2ab9fae36b67a1ed4b4f68:

به چهره‌ی سبزه‌ی محمد نگاه کردم. دهانش باز بود و آب دهانش روی آستین مانتو‌ام ریخته بود. جالب بود که اصلاً چندشم نشده بود؛ برعکس خنده‌ام گرفته بود. از لحاظ قیافه، خیلی به مرجان نرفته بود ولی این خواب‌آلود بودنش خود خود مرجان بود. او هم همیشه روی تختش مچاله بود و آب دهانش راه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #44
سر کوچه ایستاد. نگاهم قفل کوچه‌ی گله گشادمان که پر بود از ساختمان‌های سر به فلک کشیده‌ی لاکچری شد. بی‌اختیار بوسه‌ای روی پیشانی محمد غرق در خواب نشاندم. اینجا برای او بی شک حکم بهشت را داشت و وقتی بیدار می‌شد، گمان می‌کرد عاقبت زندگی بهش رو آورده است. از راننده خداحافظی کردم و او هم با " خدا به همرات دخترمی" بدرقه‌ام کرد. محمد را محکم‌تر در آغوش گرفتم و لحظه‌ای به خودم لرزیدم. سوز سرما در لحظه به عمق استخوان‌هایم رسیده بود. خانه‌مان انتهای کوچه بود و با وجود محمد در بغلم نمی‌توانستم خیلی سریع گام بردارم. به گفته‌ی مرجان شش ساله بود ولی از آن شش ساله‌های بزرگ جثه. البته بی‌شک جثه‌ی درشتش مربوط به استخوان‌بندی‌اش بود وگرنه که تنها چیزی که در بدن این طفل معصوم پیدا نمی‌شد، گوشت و چربی بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #45
صورت سفیدش هنوز هم در حصار ریش پرپشتی قایم شده بود؛ مرگ آرزو حسابی داغونش کرده بود. حالا هم که فهمیده بود برادرش پشت همه چیز بوده؛ آن هم نه فقط مرگ خواهرش. همین که هنوز سرپا بود، بی‌گمان معجزه بود. آمده بود التماس کند ببخشمش؟
گام محکمی به سمتم برداشت و پوزخندی زد. تعجب کردم، جدیداً این‌گونه عذرخواهی می‌کردند؟ مگر چه قدر مهمان زندان بودم که رسم و رسوم‌ها همگی به باد فراموشی سپرده شده بود. قیافه‌اش بیشتر شبیه طلبکارها بود تا یک پشیمان. دست راستش را در جیب شلوار مشکی کتانش کرد و ژستی را گرفت که روزی برایش می‌مردم. عطرش را تنفس کردم و حقا که هنوز بوی تلخش دیوانه‌ام می‌کرد. دستم را مشت کردم و تندتند در سرم تکرار کردم که من شادی بی‌احساسم؛ همان شادی بی‌احساس زندان. من همانم، من همانم. اشک‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #46
کف دستم را روی زمین سرد گذاشتم و آنقدر داغ بودم که سرمایش برایم از هر زمان دیگری گرم‌تر بود. به سختی بلند شدم و بی‌توجه به محمدی که با چشمان دو دو زن نگاهم می‌کرد، تلوتلوخوران به سمت دری کرم‌رنگ در انتهای کوچه رفتم. دستم را روی زنگ گذاشتم و ذهنم جایی حوالی کفش‌های نوک تیز مشکی‌اش چرخ می‌خورد؛ کثیف بود. با باز شدن در، دستم را برداشتم. نگاهم قفل کفش‌های تمیزم شد. آهی کشیدم؛ همیشه خودم برایش تمیزشان می‌کردم. پلک‌های خیسم را روی هم فشردم.
چشمانم را که باز کردم، پشت پرده‌ی خیس مقابلم، زن تپلی را می‌دیدم که تندتند پله‌ها را پایین می‌آمد و انتهای دامن آبی گلدارش، ناموزون تکان‌تکان می‌خورد. دهانش تکان می‌خورد و چشمانش از بالا تا پایینم را بر انداز می‌کرد.
صدای کلاغ می‌آمد. نگاهم را به آسمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #47
در با صدای تقی باز شد. به سمتش برگشتم؛ امیر بود.
صورتش شش تیغه بود و لبخند نادری مهمان لبانش بود. کنارم روی فرش سرمه‌ای کف اتاقم زانو زد؛ دستش را روی گونه‌ام گذاشت و آرام اشک‌هایم را پاک کرد. خودم را به آغوشش پرت کردم، هنوز هم مامن آرامش بود؛ درست مثل گذشته. خواستم دستم را به پشت پیراهنش چنگ کنم، ولی هر چه تلاش کردم فقط هوا بود که لای انگشتان بی‌نصیبم جا می‌گرفت. سرم را بلند کردم؛ نبود. در هنوز هم قفل بود و مادرم هنوز التماس می‌کرد.
بالاخره بغضم شکست. دستم را روی دهانم فشار می‌دادم و در سکوت هق می‌زدم. پیام بعدی‌اش که آمد، مرگ را به وضوح جلوی چشمانم دیدم:
- شادی! تو رو خدا، تو رو خدا اگه هنوز هم ذره‌ای برات مهمم، دست از سر برادرم بردار. بهم ببخشش. این بازی رو تموم کن، تمومش کن. من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #48
جسم بزرگی محکم به در کوبیده می‌شد و من با هر ضربه، بیشتر در خودم فرو می‌رفتم. قول داده بودم، من قول داده بودم.
سرم را کج کردم و نگاهم را به مگسی دوختم که گوشه‌ای از زمین، روی فرش نشسته بود و هر از گاهی دستانش را به هم می‌مالید و بال‌هایش را تکان تکان می‌داد. سرم را جلو بردم، روی شکم دراز کشیدم و به مگس کوچک و سیاه مقابلم خیره شدم. حالا حرکت دستش تندتر شده بود. دستم را دراز کردم تا بالش را بگیرم؛ ولی در یک لحظه بال زد و رفت. شاید کسی منتظرش بود؛ به کسی قول داده بود؟
غلتی زدم؛ طاق باز خوابیدم و دستانم را از دو طرف باز کردم. به سقف ترک خورده‌ی اتاقم چشم دوختم و جاهایی که رنگش شکسته بود را از زیر نظر گذراندم:
- یکی، دوتا، سه‌تا، چهارتا...
هنوز هم صدای فریاد شایان و گریه مادرم و هیکل بزرگی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #49
***
تا حالا پایین در را به این وضوح و دقت ندیده بودم؛ شاید چون نگاهم همیشه به آن بالا بالاها بود. الآن که چپکی شده بودم و دنیا را وارونه می‌دیدم، تازه چشمم به سیاهی پایین در اتاقم افتاده بود. آن گوشه‌ی گوشه، کنار لولای در هم خیلی کثیف بود؛ چیزی شبیه روغن گریس مالیده بود. به کمک انگشتان شست و اشاره‌ی هر دو دستم قاب عکسی درست کردم و مقابل چشمانم گرفتم؛ کمی عقب و جلویش کردم، انگار دارم زومش را درست می‌کنم. وقتی خوب تنظیمش کردم، یک چشمم را بستم، دستم را باز و بسته کردم و گفتم:
- چلیک.
همان لحظه در باز شد و دوپای کشیده و مردانه که پوشیده در شلوار ورزشی سبز یشمی با دو نوار سفید کنارش بود، داخل اتاق شد. با توجه به پوشِشَش، بی‌گمان شایان بود. پدرم عادت به پوشیدن این‌جور شلوارها نداشت؛ در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #50
سلام بچه‌ها. خوبید؟ ببخشید که این چند شب پارت نداشتیم. سرم خیلی شلوغ شده، به سختی زمان پیدا می‌کنم. امیدوارم باعث نشده باشه، نا امید بشید و دیگه نخونیدش:610185-ae27176d7371ebcd2b8b54769e216894::610185-ae27176d7371ebcd2b8b54769e216894:
نظر فراموش نشه‌ها.
خیلی دوستون دارم.

کسی در سرم کنسرت گذاشته بود. فریاد می‌زد و خودش را تکان‌تکان می‌داد. فریاد می‌زد، فریاد می‌زد، فریاد می‌زد. بلند شدم و روی تختم نشستم. دستانم را دو طرف سرم گذاشتم و من هم هم‌نوا با مردی که در سرم صدای گوش‌خراشش را رها کرده بود، جیغ کشیدم. قسم می‌خورم بلندترین جیغ تمام عمرم بود، آنقدر که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا