• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان غم جاودان | م. اسماعیلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع م . اسماعیلی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 80
  • بازدیدها 1,386
  • کاربران تگ شده هیچ

م . اسماعیلی

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/5/21
ارسالی‌ها
1,029
پسندها
5,378
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #81
بی‌توجه به متن پیامک دلهره‌وار شماره را گرفت و منتطر شد اما فقط بوق اشغال خورد، مطمئن بود که اتفاق مهمی افتاده که باید زودتر برگردد، خدارا شکر کرد که کارشان همین ساعت تمام شد واگرنه با این وضعیت معلوم نبود که چکار باید می‌کردند؛ دیگر تعلل را حتی برای ثانیه‌ای جایز ندید و ازهمان‌جا که ایستاده بود داد زد:
- سحر بسه دیگه دیره.
سرعتش وصف‌ناپذیر بود و سحراز ترس به صندلیش چسبیده بود، دانیال بی‌خیال دراز کشیده بود رو صندلی عقب و داشت دفترچه راهنمای دوربین سیامک را می‌خواند؛ سیامک که بازهم سرعت گرفت سحر نگاهش کرد و لب گشود:
- سیا آرومتر، خطرناکه.
سیامک نگاه پر از اضطرابی به صورت او انداخت و گفت:
- باید زودتر برسیم سحر، خیلی زود.
دانیال با خنده گفت:
- آره خب باید زودتر از شر من خلاص بشه.
حتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : م . اسماعیلی

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا