• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان تَلازُم | سیده نرگس مرادی خانقاه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Nargess86
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 737
  • کاربران تگ شده هیچ

Nargess86

مدیر آزمایشی خانواده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
31/7/24
ارسالی‌ها
243
پسندها
705
امتیازها
4,013
مدال‌ها
7
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #21
خانم فروغی از صندلی برمی‌خیزد و به طرف ایستگاه پرستاری به راه می‌افتد. این دختر، طبق تصوراتی که از او دیده بود، دختر مناسبی برای پسرش نبود.
مهنا نگاه‌اش را از خانم فروغی برنمی‌داشت. این‌که این زن برای خواستگاری پسرش مناسب نبود. مهنا نگاهش را از او دو دقیقه برداشت و روی‌اش را به طرف اتاق‌اش گرداند. مهنا برایش عجیب بود که آن زن روپوشِ سفید که خانم فروغی به آن گفت، چه ربطی به او دارد؟ حدس می‌زد که این آشوب‌ها و نقشه‌ها زیر سر سانیا‌ی مارموز و آب زیر کاه است. با حس کسی که دست‌اش را روی شانه‌ی او قرار داده است، تغییر جهت داد و برگشت.
- مهنا، جان من بیا بریم خونه‌تون. خیلی گشنمه!
لبخندی بر لب مهنا، جان گرفت. شیما همیشه برای آن‌که حال او خوب کند، او را در جایی مانند حواس‌پرتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nargess86

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا