• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان از خاکستر تا خورشید | نسترن جوانمرد کاربر انجمن یک رمان

Nastaranjavanmard

منتقد آزمایشی
منتقد آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
7/10/24
ارسالی‌ها
202
پسندها
1,623
امتیازها
9,913
مدال‌ها
10
سن
19
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #81
فهیمه چیزی نگفت. فقط نگاهش را به او دوخت. فرید بدون اینکه منتظر جواب باشد، در را باز کرد، کفش‌هایش را پوشید و از خانه خارج شد. با بسته شد در،‌ فهیمه نفسی عمیق کشید و همان‌جا روی زمین نشست... .
چند ساعت بعد فرید، پس از آنکه او کل شهر را گشته بود، قهوه گرفته و لیوان کاغذی آن را زیر درخت گذاشته بود، پس از پیاده روی متداول زیر برف ریز، حالا جایی بود که ماشین او را آورده بود. هنوز در خلاء سر میکرد و درونش تلاطمی برپا شده بود از آسانسور پیاده شد. فضای طبقه‌ی چهارم، خلوت و مجلل بود. مرمرهای مشکی با رگه‌های طلایی زیر نور ملایم سقف، برق خاصی می‌زدند. سه چهار پله‌ی کوتاه درست روبه‌رو بود، با نرده‌های فلزی مشکی که به‌جای سنگین بودن، مدرن و مینیمال به نظر می‌رسیدند. از پله‌ها بالا رفت،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nastaranjavanmard

Nastaranjavanmard

منتقد آزمایشی
منتقد آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
7/10/24
ارسالی‌ها
202
پسندها
1,623
امتیازها
9,913
مدال‌ها
10
سن
19
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #82
نگاه کوتاهی به فرید انداخت، یک ابرویش را بالا برد و با لحنی که انگار فقط برای سر به سر گذاشتن ساخته شده بود، گفت:
- قیافت داد می‌زنه یا ق*م*ا*ر باختی، یا یکی حسابی حالت رو گرفته.
فرید پوزخند زد.
- دومی.
مهراد، بی‌آنکه واکنشی نشان بدهد، رفت سمت قفسه‌ی کنار میز، یکی از کشوها را بیرون کشید و بسته‌ی سیگار را بیرون آورد. یکی برداشت، فندک زد و همان‌طور که کام می‌گرفت، بسته را به سمت فرید گرفت.
- می‌خوای؟
فرید دست‌هایش را توی جیب کاپشنش فرو کرد، سرش را کمی به نشانه‌ی نه تکان داد.
- چته تو؟ واسه چی اومدی اینجا؟
- حوصله نداشتم جایی برم.
مهراد یک تای ابرویش را بالا برد، نگاهی کوتاه به او انداخت و کنار پنجره ایستاد. دود سیگار را از گوشه‌ی لبش بیرون داد و پرسید:
- تو هیچ‌وقت یهو پیدات...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nastaranjavanmard

Nastaranjavanmard

منتقد آزمایشی
منتقد آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
7/10/24
ارسالی‌ها
202
پسندها
1,623
امتیازها
9,913
مدال‌ها
10
سن
19
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #83
چند ثانیه سکوت. مهراد حتی پلک هم نزد. فقط کمی لیوان چایش را چرخاند، انگار که جمله‌ی فرید را توی ذهنش مزه‌مزه کند، بعد با همان لحن آرام و معمولی‌اش گفت:
- خب؟
فرید اخم کرد. چرخید، تکیه‌اش را به لبه‌ی پنجره داد و به او نگاه کرد. نگاهش خسته بود، کلافه، پر از چیزی که انگار نمی‌توانست بگوید.
- خب نداره!
مهراد کج‌خندی زد. یک تای ابرویش را بالا برد، سرش را کمی به چپ خم کرد، همان عادت همیشگی وقتی که می‌خواست کسی را به حرف بیاورد.
- اگه خب نداشت که الان این‌جوری به پنجره زل نزده بودی.
فرید مکث کرد. درست می‌گفت. همیشه درست می‌گفت. یک تای فکش منقبض شد. سیگار را از گوشه‌ی لبش برداشت، خاکسترش را توی زیرسیگاری تکاند و انگشت‌هایش را از روی اعصاب به هم قلاب کرد.
- می‌دونم... انگار خرابش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nastaranjavanmard

Nastaranjavanmard

منتقد آزمایشی
منتقد آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
7/10/24
ارسالی‌ها
202
پسندها
1,623
امتیازها
9,913
مدال‌ها
10
سن
19
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #84
مهراد کنار قفسه ایستاد. دستش هنوز روی یکی از کتاب‌ها بود که لرزش گوشی در جیبش حس شد. ابروهایش به هم گره خورد. گوشی را از جیب پشتی شلوارش بیرون کشید. پیام از طرف عسل بود.
( اگه نیای، به جونت قسم خودمو می‌کشم. )
چشمانش روی نوشته قفل شد. انگار ذهنش برای لحظه‌ای از حرکت ایستاد. نفسش را محکم بیرون داد. فکّش منقبض شد، انگشت شستش را روی صفحه کشید، اما جوابی ننوشت. فرید روی مبل لم داده بود، پاشنه‌ی پای راستش را روی زانوی پای چپ گذاشته و سرش را کمی کج کرده بود. نیم‌نگاهی به مهراد انداخت.
- چته؟
مهراد به خودش آمد. انگشت‌هایش بی‌هدف روی قاب گوشی کشیده شد. اخمش را باز کرد، اما لحنش همچنان خشک بود.
- هیچی.
گوشی را خاموش کرد و خواست توی جیبش بگذارد که دوباره لرزید. این بار یک ویدئو. لبش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nastaranjavanmard

Nastaranjavanmard

منتقد آزمایشی
منتقد آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
7/10/24
ارسالی‌ها
202
پسندها
1,623
امتیازها
9,913
مدال‌ها
10
سن
19
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #85
نگاهش به عسل افتاد. لب‌هایش بی‌رنگ شده بودند، چشمانش بسته، نفس‌هایش آرام و سطحی. آهسته پرسید:
- حالش چطوره؟
پرستار سرش را بالا گرفت. نگاهش بی‌اعصاب و کم‌حوصله بود. با لحنی کوتاه گفت:
- چیکارشی شما؟
مهراد دستش را توی جیبش فرو کرد، انگشتانش را مشت کرد و قبل از جواب دادن مکثی کرد. بعد، با صدایی که انگار خودش هم از آن مطمئن نبود، گفت:
- دوست پسرشم... .
پرستار نگاهش را بین او و عسل جابه‌جا کرد. انگار دنبال چیزی می‌گشت. بالاخره پلک زد و با لحن یکنواختی گفت:
- وضعیتش ثابته.
مهراد کمی به جلو خم شد، انگار بخواهد چیزی بپرسد، اما فقط لب‌هایش تکان خورد. در آخر، صاف ایستاد و گفت:
- کدوم بیمارستان می‌برینش؟
پرستار دوباره به برگه‌اش نگاهی انداخت و بی‌حوصله جواب داد:
- پارس.
بعد از جایش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nastaranjavanmard

Nastaranjavanmard

منتقد آزمایشی
منتقد آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
7/10/24
ارسالی‌ها
202
پسندها
1,623
امتیازها
9,913
مدال‌ها
10
سن
19
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #86
عسل به پشتی تخت تکیه داده بود. پوست صورتش رنگ‌پریده، لب‌هایش خشکی زده، و چشمانش نیمه‌باز بود. موهای کوتاهش، کمی فرخورده و نامرتب، از زیر شال بنفشش بیرون زده بودند. انگار عجله‌ای برای مرتب کردنشان نداشت، انگار دیگر چیزی در او نمانده بود که بخواهد نگران زیبایی باشد. نگاهش سنگین بود، اما نه از خواب، از خستگی‌ای که توی عمق جانش ته‌نشین شده بود. چانه‌اش ظریف بود، با آن قوس آشنایی که همیشه وقتی لبخند می‌زد، بیشتر خودش را نشان می‌داد. اما حالا خبری از آن لبخند نبود. پرستار، زنی حدوداً سی و چند ساله، با صورتی خسته و خطوط عمیقی که بین ابروهایش نشسته بود، روی زخم عسل خم شده بود. موهای کوتاه مردانه‌اش از زیر مقنعه‌ی مشکی‌اش بیرون زده بود، و اخم همیشگی‌اش، مثل کسی که از زمین و زمان طلب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nastaranjavanmard

Nastaranjavanmard

منتقد آزمایشی
منتقد آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
7/10/24
ارسالی‌ها
202
پسندها
1,623
امتیازها
9,913
مدال‌ها
10
سن
19
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #87
یک آخِ کوچک، کوتاه، اما انگار چیزی درون مهراد را خراش داد. انگشت‌هایش در جیب شلوارش مشت شدند. هنوز پشتش به او بود. هنوز فرار نکرده بود، ولی هنوز هم نمانده بود.
عسل پلک زد. چشم‌هایش، همان رنگ عجیبی که بین عسلی و سبز گیر کرده بود، حالا نم‌زده و براق شده بودند. همیشه چشم‌هایش همین‌طور بود. رنگش یک‌جور بلاتکلیفی عجیبی داشت، نه عسلی بود، نه سبز، اما هر وقت گریه می‌کرد، نور که درشان می‌افتاد، سبزتر از همیشه می‌شد.
- به خدا نمی‌خواستم این‌طوری بکشونمت اونجا... .
صدایش آرام بود، اما در آن سکوت، زخم می‌زد. هنوز نیم‌خیز مانده بود، انگار نمی‌خواست عقب برود، نمی‌خواست او را از دست بدهد. نگاهش به پشت مهراد قفل شده بود، به آن شانه‌های کمی خمیده، به کتف‌هایی که انگار همیشه چیزی رویشان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nastaranjavanmard

Nastaranjavanmard

منتقد آزمایشی
منتقد آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
7/10/24
ارسالی‌ها
202
پسندها
1,623
امتیازها
9,913
مدال‌ها
10
سن
19
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #88
صدایش لرزید، اما عقب نکشید. نفسش را عمیق فرو داد، مثل کسی که قرار است برای آخرین بار اعتراف کند.
- دوستت دارم که از همه‌چیزم زدم و شدم همون‌طوری که تو دوست داری!
مهراد چشمانش را باز کرد، اما هنوز نگاهش سنگین بود. هنوز چیزی در آن چشمان تیره پنهان بود که عسل نمی‌توانست بخواند.
- مهراد، من ده قدم برداشتم. کافیه تو هم یه قدم سمت من برداری.
صدایش التماس نداشت، اما خسته بود. خسته از این کش‌وقوس بی‌پایان.
- چرا فرار می‌کنی؟ چرا نمی‌مونی؟ چرا منو نمی‌بی... .
- چون تو نمی‌فهمی!
صدای مهراد بلندتر از چیزی که خودش انتظار داشت، از گلویش بیرون زد.
عسل خشک شد. مهراد پلک زد، نفسش را حبس کرد، دست‌هایش دوباره در جیب شلوارش مشت شدند. بعد سکوت کرد. چند لحظه، چیزی بینشان آویزان ماند، سنگین‌تر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nastaranjavanmard

Nastaranjavanmard

منتقد آزمایشی
منتقد آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
7/10/24
ارسالی‌ها
202
پسندها
1,623
امتیازها
9,913
مدال‌ها
10
سن
19
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #89
ماهور از صبح زود مشغول آشپزی بود. آشپزخانه بوی برنج دم‌کشیده گرفته بود و بخار نرمی از قابلمه‌ی روی اجاق بلند می‌شد. دست‌هایش تند و بی‌وقفه کار می‌کردند، بی‌آنکه فکر کند. هرچه می‌دانست، هرچه بلد بود، همین بود؛ پختن غذایی که شاید بتواند گرمایی به این خانه ببخشد، شاید بتواند ذره‌ای از محبت این خانواده را جبران کند.
یک لحظه ایستاد، نگاهش به تکه‌های طلایی پیازهای سرخ‌شده در ماهیتابه افتاد. دست دراز کرد، ظرف زردچوبه را از قفسه برداشت و درش را باز کرد. عطر تند و گرمش در فضا پیچید… و ناگهان چیزی در او شکست.
- گفتم این بو چیه؟!
یک لحظه بود، اما کافی بود تا او را به عقب بکشد، به آن خانه، به آن آشپزخانه‌ی همیشه سرد و تاریک.
صدای فریاد آصف هنوز در گوشش زنده بود. انگار همین دیروز بود که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nastaranjavanmard

Nastaranjavanmard

منتقد آزمایشی
منتقد آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
7/10/24
ارسالی‌ها
202
پسندها
1,623
امتیازها
9,913
مدال‌ها
10
سن
19
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #90
صدایش مثل بچه‌ای که از ترس یخ زده باشد، میان کلماتش می‌لرزید. مهراد مبهوت نگاهش کرد. گره‌ای عمیق میان ابروهایش نشست، دلش پیچ خورد، حس عجیبی گلویش را گرفت. نمی‌فهمید چرا ماهور این‌طور شده، نمی‌فهمید چرا این حجم از وحشت در نگاهش دویده. تماشای این صحنه برایش غیرقابل‌تحمل بود، انگار چیزی در عمق وجودش خرد می‌شد.
پیش رفت. آرام و بی‌صدا، کنارش زانو زد، اما ماهور همچنان با وسواس دانه‌های زردچوبه را جمع می‌کرد، انگار جانش به این کار بسته باشد. مهراد دستش را جلو برد، مچ‌های لرزانش را گرفت. انگشت‌های باریک و سردش در دست‌های گرم او یخ زده بودند.
- چیکار می‌کنی؟
صدایش آرام بود، اما پر از درد. پر از چیزی که خودش هم نمی‌توانست توصیفش کند. ماهور هنوز نفسش نامنظم بود، پلک زد، چند بار، و تازه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Nastaranjavanmard

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا