• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان من ارگ بمُ تو نقش جهانی | فاطمه محمدی اصل کاربر انجمن یک رمان

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
249
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
من ارگ بمُ تو نقش جهانی
نام نویسنده:
فاطمه محمدی اصل (آتریامین)
ژانر رمان:
عاشقانه‌، اجتماعی، روانشناسی، تراژدی، معمایی
کد رمان: 5798
ناظر: اِللا لطیفــی L.latifi❁

شاهدخت، دختری گریزان از نامی که پدر بر او نهاده، سال‌ها پیش در نور لرزان شمع‌ها، عشق نوجوانی‌اش زیر دستانِ قاتلی بی‌هویت گردن زده شده.
اکنون سال‌ها از آن شب‌ نحس می‌گذرد؛
این‌بار برای بازپس‌گرفتن غرور، از هر مانعی می‌گذرد و به دل خطر می‌زند.
او قاتل احساساتش را می‌خواهد؛ حتی اگر برای یافتنش مجبور شود پرده از رابطه پنهانی‌اش با آدمی سرشناس بردارد و خود و او را رسوای یک عالم کند... .


پ.ن: این رمان به افرادی با حوصله و دقت بالا پیشنهاد میشه.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

Mobina.yahyazade

مدیر بازنشسته‌ی کتاب و ادبیات
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/5/20
ارسالی‌ها
850
پسندها
3,891
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
22
سطح
12
 
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c (3).jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mobina.yahyazade

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
249
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
سخن نویسنده:
قبل از شروع باید بگم من همیشه می‌نویسم؛ اگر هم ننویسم لحظه‌ها رو در ذهن ثبت می‌کنم تا بعداً سراغشون برم. حالا این داستان( من اگر بمُ تو نقش جهانی) اولین کار جدی من به حساب میاد که واقعا برام ارزشمنده، حدود سه سالی روی ایده و بازنویسی فکر کردم. هی ساختم و هی خراب کردم، سپس سعی کردم از خودم، اطرافم، اجتماع در این قصه زیاد بنویسم.
سرگذشت واقعی نیست، اما بدونید خیال هم نیست.
هیچ وقت اهل جنایی‌نویسی نبودم؛ ولی این قصه خودش خواست که بوی خون بگیره!
در آخر باید دوست داشتم بدونید منو و این قصه‌ با تمام کم و کاستی‌ها مشتاق نظرات مثبت و منفی شما هستیم، مرسی که حمایت می‌کنید.

[COLOR=rgb(26, 188...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
249
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
به نام تو که هم قصه نانموده دانی
هم نامه نانوشته خوانی

کتابِ در دستم را آهسته ورق می‌زنم، بوی خوشی می‌داد.
- ما خیلی بدبختیم آقای قاف!
خیره جزئیاتِ صورتم قلم را روی بوم حرکت می‌دهد:
- تکون نخور...بدبختی فقط وقتی سراغم میاد که ببینم شهدختِ من، لبخندش رو فراموش کرده.
دلم می‌لرزد. کلمه«شهدخت»مثل نگینی ‌می‌افتد کف دستانم.
- آیدا در رگ‌های شاملو بود؟
- خیر...شهدخت شاهرگِ آقای‌قاف‌!
لبانم را میان دندان‌ها می‌فشارم تا لبخندِ ذوقی‌ام بیرون نزند، باز بی‌مقصد کتاب را ورق می‌زنم تا شاید بوی برگه‌ها حواسم را پرت کنند.
- شاهرگا چندن؟
- گفتم تکون نخور...بعضی چیزا قیمت ندارن.
وجودم گرم می‌شود.
بعضی چیزها واقعا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
249
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
249
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
نیاز شدیدی دارم با نفس زدن همانجا غش کنم.
تمام ماهیچه پاهایم درد می‌کند.
بر خلاف میلم با صورتی درهم به تندی پله‌های بلند و مرمری را پایین میروم تا یک وقت پشیمان نشود، آخر استاد شیوانی مردی دو قطبی تشریف داشت که نمی‌توانست تصمیمی قطعی بگیرد.
بالاخره به آن مرد می‌رسم.
روی پاشنه پا به سمتم می‌چرخد و با اخم‌های همیشگی‌اش که انگار آدم را کتک می‌زند، نگاهم می‌کند، حتی همین حالا از نگاه جذبه‌دارش گونه‌ام به گز گز می‌افتد!
قد بسیار بلندی دارد. برای نگاه کردن به چهره‌اش باید سرم را آنقدر بالا بگیرم تا صدای قرچ گردنم در بیاید، بابا لنگ دراز برازنده‌اش بود.
هیچ نمی گوید و عصبی پایش را تکان می‌دهد؛ این یعنی هرچه سریع‌تر حرفت را بگوی و هری!
آب دهنم را از روی استرس قورت میدهم و کلاسورم را بیشتر به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
249
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
سرخوش از خشم من سرش را برای خدافظی تکان می‌دهد. کورخوانده مردک من به این زودی‌ها تسلیم نمی‌شوم.
قدم از قدم که برمی‌دارد.
پشت سرش پر حرص می‌گویم:
- من از نگاه هیچ استادی ضعیف نیستم. این تنها شمایی که با من مشکل داری و بنظرم به استعدادم حسادت می‌کنی!
حرفم آبی خنکی می‌شود روی تب حرصم!
لبانم کش می‌آید و لبخند ملیحی میزنم، جایش بود بندری هم می‌رقصیدم.
نمی‌رود، چشمان براقش جای جای سالن را می‌کاود:
- استعداد؟
زبان روی لب‌های باریکش می‌کشد و عصبی چشم می‌بندد:
-هیچکس از استعداد کشته نشده؛ ولی همه با توهم استعداد میمیرن!
منظورش من بودم؟
چشم باز می‌کند و در مردمک‌هایم میخ می‌شود. کیفش را به دست دیگر می‌دهد و دست به جیب نزدیکتر میاید.
از نگاه اهالی دانشگاه هیچ ابایی نداشت، آرام سرش را روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
249
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
البته نه! یک نفر بود که استاد شیوانی خیلی خوب من را یادش می‌انداخت!
با انگشتِ اشاره و شصت چشمانم را فشار میدهم:
-مردک لجن یجوری خودمو بالا می‌کشم و تورو کنار میزنم که بفهمی شیده سازگار کیه!
من شاهدخت نبودم.
حالم از این اسم بهم میخورد‌، من شیده‌ام، شیده‌ای که سنگ است، شیده‌ای که از میان خاکستر‌های شاهدخت سوخته بیرون کشیدم و برای خودم ساختم.
با این حرف‌ دوباره جان می‌گیرم و سرپا می‌شوم. همین که سمت پله‌ها می‌چرخم سینه‌به‌سینه فرشاد می‌شوم.
هول شده کیف‌پولِ دخترانه در دستش را به سمتم دراز می‌کند.
- اینو... اینو یادت رفت...سر کلاس جا گذاشتی.
لکنت زبانش در ذوق می‌زند.
نگاهم از چشمان درشت مشکی‌اش که پشت عینک خوش فرمی قایم شده پایین می‌رود و به کیف‌پول در دستانش می‌رسد. خدایا نشد روزی من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
249
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
با رسیدن به حیاط کیفم را خسته شده روی شانه دیگرم می‌اندازم و ناامید با لبانی که از داخل می‌‌جوم از کنار نیمکت‌های تازه رنگ شده به سمت خلوت‌ترین نقطه دانشگاه با پاهایی که دیگر از فرط دویدن بی‌حس شدند‌ حرکت می‌کنم، منظورم از نقطه خلوت زیر همان درخت کاج با آن صندلی زوار رفته چوبی است که هیچکس رغبت نمی‌کرد سمتش برود و انگار خدا برای من رزروش کرده بود.
هوای گرم اواخر تابستان هم نتوانسته بود جلوی فعالیت‌های دانشجوها را بگیرد، عده‌ای با سازهای در دستانشان دور حوض دایره شکل حلقه زده بودند و تمرین می‌کردند‌.
- آخ که اگه هلیا اینجا بود می‌خواست غر بزنه
دیوانه‌ایم کارشناسی‌ بگیریم بذاریم بالای طاقچه؟ خب تو این گرما می‌موندیم خونه زیر باد کولر عشق می‌کردیم.
روی صندلی ولو می‌شوم و پاهایم را تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
249
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
پیگیرتر از این حرف‌هاست که بی‌خیال شود، شیده را طوطی‌وار تکرار می‌کند و خش‌خش برگ‌ها زیر کفش می‌گفت هنوز مصرانه دنبالم میاید.
با بی‌حوصلگی از شانه نگاهش می‌کنم:
- سوزنت گیر کرده؟
دست به چتری‌های بلندش گرفته تا آفتاب چشمانش را نزند.
روبه‌رویم می‌ایستد و طلبکار با سر تکان دادن می‌گوید:
- پس می‌شنوی و محل نمی‌ذاری؟ وای گند زدی به مانتوت نمی‌بینی این نیمکت کثیفه چرا نشستی روش؟
لبانم را روی یک دیگر فشار می‌دهم،
من برایش مهم بودم یا لباس‌هایم؟
کوتاه با جمله حوصله ندارم دست دراز شده‌اش را از مانتو قطع می‌کنم؛ ولی هلیا انگار زبان آدمیزاد بلد نیست که باز به سمتم میاید و کنارم می‌ایستد، آرام با چشمک لبان گوشتی‌اش را به تبسم اجبار می‌کند، همیشه به آنها حسادت می‌کردم.
- جونِ من با این بچه‌...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا