• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان من ارگ بمُ تو نقش جهانی | فاطمه محمدی اصل کاربر انجمن یک رمان

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
261
پسندها
1,642
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
من ارگ بمُ تو نقش جهانی
نام نویسنده:
فاطمه محمدی اصل (آتریامین)
ژانر رمان:
عاشقانه‌، اجتماعی، روانشناسی، تراژدی، معمایی
کد رمان: 5798
ناظر: اِللا لطیفــی L.latifi❁

شیده یا شاهدختِ سازگار دختریست که احساسات و برق چشم‌هایش را در گذشته رها کرده، و حالا برای جنگیدن پاشنه کفش‌هایش را تیز کرده است.
او در سن بیست و اندی سالگی برای موفقیت و رسیدن به هدف‌هایش از هر دست ‌اندازی پرواز می‌کند تا شهرت را به دست بیاورد؛ اما درست در اوج طوفانی بی‌رحم از راه می‌رسد که یادآور گذشته و خاطرات بی‌شمار اوست!
خاطراتی که عطر عشق را فریاد می‌زند... .
در حال حاضر یک حقیقت این میان نفس می‌کشد که می‌گوید:
«در این قصه همه نقش گناهکار را دارند».
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

Mobina.yahyazade

مدیر بازنشسته‌ی کتاب و ادبیات
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/5/20
ارسالی‌ها
850
پسندها
3,891
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
22
سطح
12
 
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c (3).jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mobina.yahyazade

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
261
پسندها
1,642
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
سخن نویسنده:
قبل از شروع باید بگم من همیشه می‌نویسم؛ اگر هم ننویسم لحظه‌ها رو در ذهن ثبت می‌کنم تا بعداً سراغشون برم. حالا این داستان( من اگر بمُ تو نقش جهانی) اولین کار جدی من به حساب میاد که واقعا برام ارزشمنده، حدود سه سالی روی ایده و بازنویسی فکر کردم. هی ساختم و هی خراب کردم، سپس سعی کردم از خودم، اطرافم، اجتماع در این قصه زیاد بنویسم.
سرگذشت واقعی نیست، اما بدونید خیال هم نیست.
هیچ وقت اهل جنایی‌نویسی نبودم؛ ولی این قصه خودش خواست که بوی خون بگیره!
در آخر بدونید که منو و این قصه‌ با تمام کم و کاستی‌ها مشتاق نظرات مثبت و منفی شما هستیم، مرسی که حمایت می‌کنید.

[COLOR=rgb(26, 188...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
261
پسندها
1,642
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
به نام تو که هم قصه نانموده دانی
هم نامه نانوشته خوانی

کتابِ در دستم را آهسته ورق می‌زنم، بوی خوشی می‌داد.
- ما خیلی بدبختیم آقای قاف!
خیره جزئیاتِ صورتم قلم را روی بوم حرکت می‌دهد:
- تکون نخور...بدبختی فقط وقتی سراغم میاد که ببینم شهدختِ من لبخندش رو فراموش کرده.
دلم می‌لرزد.
کلمه«شهدخت»مثل نگینی ‌می‌افتد کف دستانم.
- آیدا در رگ‌های شاملو بود؟
- خیر...شهدخت شاهرگِ آقای‌قاف‌ بود.
لبانم را میان دندان‌ها می‌فشارم تا لبخندِ ذوقی‌ام بیرون نزند، باز بی‌مقصد کتاب را ورق می‌زنم تا شاید بوی برگه‌ها حواسم را پرت کنند.
- شاهرگا چندن آقای قاف؟
- گفتم تکون نخور...بعضی چیزا قیمت ندارن.
وجودم گرم می‌شود.
بعضی چیزها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
261
پسندها
1,642
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
نیاز شدیدی دارم با نفس زدن همانجا غش کنم.
تمام ماهیچه پاهایم درد می‌کرد.
بر خلاف میلم با صورتی زله به تندی پله‌های طویل و مرمری را پایین می‌روم تا یک وقت پشیمان نشود، آخر استاد شیوانی مردی دو قطبی تشریف داشت که نمی‌توانست تصمیمی قطعی بگیرد.
عاقبت به آن مرد می‌رسم.

روی پاشنه پا به سمتم می‌چرخد و با اخم‌های همیشگی‌اش که انگار آدم را کتک می‌زنند، نگاهم می‌کند.حتی همین حالا از نگاه جذبه‌دارش گونه‌ام به گز گز می‌افتد!
قد بسیار بالایی دارد. برای نگاه کردن به چهره‌اش باید آنقدر سرم را بالا بگیرم که ناگهان گردنم بگوید«قرچ»، بابا لنگ درازی است برای خودش... .
هیچ نمی گوید و تنها با ابرو به ساعتِ بندِ سبزش اشاره میزند؛ این یعنی هرچه سریع‌تر حرفت را بگو و هری کن.
آب دهانم را از روی استرس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
261
پسندها
1,642
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
مسرور از غیظِ من سرش را برای خدافظی تکان می‌دهد. مردکِ دراز کورخوانده به این زودی‌ها تسلیم نمی‌شوم.
قدم از قدم که برمی‌دارد به دنبالش راه می‌افتم و پر ولع می‌گویم:
- از نگاه هیچ استادی ضعیف نیستم. این تنها شمایی که با من مشکل داری و بنظرم به استعدادم حسادت می‌کنید.
حرفم آبی خنکی می‌شود روی تب حرصم،
لبانم کش میایند و لبخند ملیحی می‌زنم، جایش بود بندری هم می‌رقصیدم.
ناگهان می‌ایستد و منی که انتظار ندارم کفش‌های براق و مردانه‌اش را لگد می‌کنم.
از دست و پاچلفتی بازیم صورتم را چین انداخته بیشتر کلاسور را فشار می‌دهم.
با نفسی عمیق مخالفِ من گردن می‌چرخاند. چشمانِ آبی‌اش جای جای سالن را می‌کاوید:
- استعداد؟
زبان روی لب‌های باریکش می‌کشد و عصبی چشم می‌بندد، احتمال می‌دهم بخاطر کفش‌های لگدمال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
261
پسندها
1,642
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
البته نه! یک نفر بود که استاد شیوانی گاهی بی‌اندازه مرا یادش می‌انداخت.
با انگشتِ اشاره و شصت چشمانم را فشار می‌دهم:
-مردک لجن یجوری خودمو بالا می‌کشم و تورو کنار میزنم که بفهمی شیده سازگار کیه.
من شاهدخت نبودم، تاکید می‌کنم آن اسمِ دهن پر کن منتقل به من نیست.
حالم ازش بهم می‌خورد‌، من شیده‌ام، شیده‌ای که احساس و عاطفه حالیش نیست، شیده‌ای که از میان خاکستر‌های شاهدخت سوخته بیرون کشیدم و برای خودم ساختم.
با این حرف‌‌ها سیفون را روی خزعبلات شیوانی کشیده دوباره جان می‌گیرم.

همین که سمت پله‌ها می‌چرخم سینه‌به‌سینه فرشاد هم دانشگاهی‌ام در میایم. هول شده کیف‌پولِ دخترانه در دستش را به سمتم دراز می‌کند.
- اینو... اینو یادت رفت...سر کلاس جا گذاشتی.
لکنت زبانش در ذوق می‌زند.
نگاهم از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
261
پسندها
1,642
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
با رسیدن به حیاط کوله‌ام را خسته شده روی شانه دیگرم می‌اندازم و ناامید با لبانی که از داخل می‌‌جوم از کنار نیمکت‌های تازه رنگ شده، به سمت خلوت‌ترین نقطه دانشگاه با پاهایی که دیگر از فرط دویدن کسل شدند حرکت می‌کنم، منظورم از نقطه خلوت زیر همان درختِ کاج با آن صندلی فکسنی چوبی است که هیچکس رغبت نمی‌کرد سمتش برود. انگار خدا برای من رزروش کرده است.
هوای گرم اواخر تابستان هم نتوانسته جلوی فعالیت‌های دانشجوها را بگیرد. عده‌ای با سازهای در دستانشان دور حوضِ دایره شکل حلقه زده و تمرین می‌کردند‌.
روی صندلی ولو می‌شوم و پاهایم را تا جای ممکن دراز می‌کنم، حتی کفش‌های دوست داشتنی‌‌ام را با چهره‌ای درهم از پا در می‌آورم.
یادم به غر زدن‌های هلیا رفیقِ شفیقم می‌افتاد که حسابی جایشان خالی است.
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
261
پسندها
1,642
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
پیگیرتر از این حرف‌هاست که بی‌خیال شود، شیده را طوطی‌وار تکرار می‌کند.
با بی‌حوصلگی از شانه نگاهش می‌کنم.
- درد شیده سوزنت گیر کرده؟
دست به چتری‌های بلندش گرفته تا آفتاب چشمانش را نزند. باز عینک آفتابی‌اش را فراموش کرده.
روبه‌رویم می‌ایستد و طلبکار با سر تکان دادن می‌گوید:
- آره درد شیده، احمق چرا گند زدی به مانتوت مگه نمی‌بینی این نیمکت خرابه نشستی روش؟
لبانم را روی یک دیگر فشار می‌دهم،
من برایش مهم بودم یا لباس‌هایم؟
کوتاه با جمله حوصله ندارم دست دراز شده‌اش را از مانتو قطع می‌کنم؛ ولی هلیا انگار زبان آدمیزاد بلد نیست که باز به سمتم میاید و کنارم می‌ایستد، برعکس لحن تهاجمی چند ثانیه قبلش با چشمکی لبان گوشتی‌اش را به تبسم اجبار می‌کند.
- چیه شیوانی زده تو برجکت فشارت رفته بالا؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
261
پسندها
1,642
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 2)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا