کویری که گلستان بوده قبلا بارونش رفته اما
گلها درسته خشکیده اما ریشه ها مونده بجا
یه بارون میخواد بباره و یکمی آفتاب بتابه
گلها بیدار شده و کویر گلستان میشه حالا
فرهاد از عشق شیرین کوه را کند دانی چرا ؟
خواست بگوید به شیرین بالاتر از جانی مرا
در راه عشق تو کویر سهل است و کوه میکَنَم
گر رضا ندهد دلت ، دلا دل میکنم قربانی تورا