- تاریخ ثبتنام
- 2/4/19
- ارسالیها
- 196
- پسندها
- 4,255
- امتیازها
- 16,333
- مدالها
- 8
سطح
11
- نویسنده موضوع
- #91
+++ملیکا+++
ظرف میوه رو از توی آشپزخونه برداشتم و به سمت پذیرایی حرکت کردم. حتی از توی آشپزخونه هم می شد صحبت های پدر و مادرم رو شنید:
- می بینی خانوم؟ وضعیت جامعه مون اونقدر خراب و بد شده که یک مرد عاقل و بالغ برای رفع نیازش میره سراغ دختر بچه! یکی نیست بگه آخه الاغ مگه اون طفل معصوم چه گناهی کرده؟
همین که کنارشون روی زمین نشستم، مادرم سرش رو تکون داد و به جواب حرف بابام گفت:
- آره به خدا. اصلا انگار آخرالزمان شده! این از خبرهای خجالت آور که هر روز اخبار میگه و اینم از طرز لباس پوشیدن های جوون هامون. پسره اندازه چنگیز خان سبیل داره رفته زیر ابرو برداشته!
با این حرف مادرم نگاهی به پدرم کردم و همزمان با هم زدیم زیر خنده. مادرم اون قدر چند کلمه ی آخرش رو بامزه گفت که حتی پدرمم نتونست جلوی...
ظرف میوه رو از توی آشپزخونه برداشتم و به سمت پذیرایی حرکت کردم. حتی از توی آشپزخونه هم می شد صحبت های پدر و مادرم رو شنید:
- می بینی خانوم؟ وضعیت جامعه مون اونقدر خراب و بد شده که یک مرد عاقل و بالغ برای رفع نیازش میره سراغ دختر بچه! یکی نیست بگه آخه الاغ مگه اون طفل معصوم چه گناهی کرده؟
همین که کنارشون روی زمین نشستم، مادرم سرش رو تکون داد و به جواب حرف بابام گفت:
- آره به خدا. اصلا انگار آخرالزمان شده! این از خبرهای خجالت آور که هر روز اخبار میگه و اینم از طرز لباس پوشیدن های جوون هامون. پسره اندازه چنگیز خان سبیل داره رفته زیر ابرو برداشته!
با این حرف مادرم نگاهی به پدرم کردم و همزمان با هم زدیم زیر خنده. مادرم اون قدر چند کلمه ی آخرش رو بامزه گفت که حتی پدرمم نتونست جلوی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش