دلنوشته عشق ساحل | فاطمه رستم زاده کاربر انجمن یک رمان

[^-^miss- fateme:)]

نام دلنوشته: عشق ساحل
نام نویسنده: فاطمه رستم زاده
تگ: منتخب
نام ویراستار: merry

مقدمه:
آخر از عشق تو اهل کلیسا می‌شوم.
می‌کشم دست از مسلمانی مسیحی می‌شوم.
آن‌قدر در کشتی عشقت نشینم همچو نوح،
یا به عشقت می‌رسم، یا غرق دریا می‌شوم... ‌.

 

[ASaLi_Nh8ay]

" به نام ایزد منان "

هر انچه از دل برآید، خوش آید!

کاربر گرامی نهایت قدردانی را داریم که نوشته های زیبایتان را در انجمن یک رمان به اشتراک می گذارید!
خواهشمندیم پیش از پست گذاری و شروع دلنوشته ی خود، قوانین زیر را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته ی کاربران"

پس از گذشت حداقل 30 پست از دلنوشته تان، می توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید.
"درخواست تگ دلنوشته"

همچنین پس از گذشت 30 پست از دلنوشته تان قادر هستید در تاپیک...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[^-^miss- fateme:)]

***
تو را ندیدم پنهان گریه کردم.
تو را دیدم و خندان گریه کردم.
از این‌که اشک‌هایم را نبینی،
پنهان زیر باران گریه کردم.

 

[^-^miss- fateme:)]

***
گفتم: زندگی چند بخش دارد؟
گفت: دو بخش.
گفتم: کدامند؟
گفت: کودکی، پیری.
گفتم: پس جوانی چی؟!
گفت: با عشق و خیال سوخت، با جدایی مرد.

 

[^-^miss- fateme:)]

***
دلم شکست از وقتی که فهمیدم،
عشقم عاشق طرف است؛ خوش به حال اون طرف!
دلم شکست از وقتی که فهمیدم،
همیشه مزاحم خلوت‌های دونفره بوده‌ام.
دلم شکست از وقتی که فهمیدم،
همیشه این منم که باید بروم.
دلم شکست از وقتی که فهمیدم،
هیچ‌کسی نیس که من را بخواهد.
فقط تو بدان دل بستن آسان است، اما
دل کندن سخت!
خدایا!
به دروغ‌هایش عادت کرده بودم!

 

[^-^miss- fateme:)]

***
شکسته‌ام خدا؛ مثل کودکی که لو رفته است.
تنها هستم خدا؛ مثل کودکی که گم شده است.
ترسیده‌ام خدا؛ مثل کودکی که اتاقش تاریک است.
دلتنگ هستم خدا؛ مثل کودکی که مادرش رفته است.
غمگین هستم خدا؛ مثل دخترکی که عروسکش را ازش گرفته‌اند.
درد دارم؛ مثل کودکی که کتک خورده است.
در حسرتم خدا؛ مثل کودکی که هیچ‌وقت اسباب‌بازی‌ را که دوست داشته است را نداشته است.

 

[^-^miss- fateme:)]

***
روزی که من دنیا آمدم، باران می بارید. همه فکر می‌کردند از خوش‌قدمی پایم هست؛
اما هیچ‌کس نمی‌فهمید که خدا
هم برای سرنوشت من اشک می‌ریخت.

 

[^-^miss- fateme:)]

***
خسته‌ام؛ آن‌قدر خسته که نه نای دل کندن دارم، نه نای دل دادن.
نه پای رفتن دارم، نه پای ماندن. بی‌مقصد، بی‌دلیل، زنده‌ام!

 

[^-^miss- fateme:)]

***
نمی‌دانم!
فردا هستم یا نیستم؟
ولی این را خوب می‌دانم که
این روز‌های بد، حق من نبوده است.
من نه دل کسی را شکسته‌ام،
نه در زندگی‌ام به کسی آسیب رسانده‌ام.
از حکمت خدا بی‌خبرم،
ولی خدایا صادقانه می‌گویم
خسته‌ام؛
خسته از این‌که اسمش زندگی‌ست.
می‌دانم تو مقصر نیستی، ولی
از تو دنیایی که آفریده‌ای.

 

[^-^miss- fateme:)]

***
به عشق شک کردم، از زمانی که عاشقانه عشق ورزیدم
و ظالمانه ظلم دیدم.
به عشق شک کردم، از وقتی که به وسعت صداقتم،
دروغ شنیدم.
به عشق شک کردم، از وقتی که خاکی شدم؛ اما آن‌هایی که خاک پایم بودند، برای من
مغرور شدند!