متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

طومار سپندارمذ ادبیات: BDY مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن یک رمان

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
549
پسندها
4,955
امتیازها
21,773
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #41

می‌دانی!
نفهمیدن یک درد است، و فهمیدن هزار و یک درد!
اما، من حاضرم روحم از درد آگاهی مطلاتم شود، نه این که تا همیشه زخم خورده بلاهت باشم!
هر چند، گاهی آدمها در اوج ادراک، خودشان را به در کم خردی می‌کوبند و می‌خواهند در منجلاب سفاهت غرقه‌ شوند، چرا که پذیرش برایشان با مرگ برابری می‌کند!
اما، من مطاوعت کردم هر آنچه را که زمانی، در پی انکارش بودم.
مورد نخست این بود:
« اگر نسبت به کسی احساس تعشق‌ و مودت داری، دلیل خوبی نیست که او نیز چنین احساسی به تو داشته باشد...!»
 
آخرین ویرایش
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
549
پسندها
4,955
امتیازها
21,773
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #42

ضمیر تو حتی نسبت به لمی که میان ما بود، مقید ذهول شده است...!
ولیکن، اهمیتی ندارد!
قرار نیست هر آنچه که در ضمیر محیل من منثور شده را، تو نیز در یادت محافظت کنی...!
قسری بر هیچ نیست.
..
من و تو چونان نغز واقفیم که حکم محبت نیز، از این حیث است...
پس اکراهی نمی‌ماند اگر، ساغر همراهیِ میانِ ما تهی، و به زیر صفر رسیده است...
دیگر اهمیتی ندارد که این عداد چند حرفی را، در ذهن حفظ کنی یا نه...!
چرا که می‌خواهم بگویم:
«دیگر یادت نباشد»
 
آخرین ویرایش
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
549
پسندها
4,955
امتیازها
21,773
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #43

گفتم دیگر یادت نباشد اما، به این معنی نیست که خودم هم از دوست داشتنت، دست شسته‌ام!
فقط بیم آن دارم که دلبستگی و علاقه‌ات به من، تو را مورد تعذیب و گزند قرار دهد...
برای همین از این حیث، بر تو انهماک نیست...!

 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
549
پسندها
4,955
امتیازها
21,773
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #44
پیش‌تر ها به من گفتی برایم خوشحالی ولیکن، بهتر است به وجود ظاهراً ونگار او دلبسته نشوم، چرا که خواهد رفت!
رفت و فهمیدم این داستان ملال آور، منحصرا برای من نیست و برای جملگی اعاده خواهد شد...
!
و این دردآگین‌ ترین تسلی است که به وقت تکدر، زیر سایه‌اش متحصن می‌شوم...!
 
آخرین ویرایش
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
549
پسندها
4,955
امتیازها
21,773
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #45
حالم چنگی به دل نمی‌‌زند اما، در برهه‌ای ایستاده‌ام که دیگر نمی‌توانم بخاطر رو به راه شدن احوالم، تعلل کنم!
نادیا!
هر چه بزرگ‌تر می‌شوی، می‌فهمی که باید در وخیم‌ترین شرایط هم، به پیکار در آوردگاه زندگی ادامه دهی، پیش از این که این گیتی امرد، تیغ سخط را بر گلویت بفشارد و محکوم شوی به جان کندن...!
 
آخرین ویرایش
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
549
پسندها
4,955
امتیازها
21,773
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #46
جهان عادلانه نیست...!
این را زمانی متوجه می‌شوی، که دلت تا ابد برای یک نفر، تنگ بماند...!
و این بین، کسی را ببینی که قرار است تا ابد، با وجودی که تو تنها برای چند لحظه از حضورش، زجه می‌زدی؛ زندگی کند...
 
آخرین ویرایش
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
549
پسندها
4,955
امتیازها
21,773
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #47
کاش از دختر پانزده ساله‌ام بیشتر مراقبت می‌کردم...
یک بار دیگر رویاهای دور و دراز و بعضاً خنده دارش را دوره می‌کردم...
و ثانیه‌ای دیگر، با او فارغ از اتفاقاتی که انتظارش را می‌کشد، لبخند می‌زدم و می‌گفتم:
- از ته دل بخند، چرا که بعد از این، باید برای لبخندی که حتی به قدر چند ثانیه می‌آید تا صورتت را زیبا کند، هزینه های گزافی را متحمل شوی...
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
549
پسندها
4,955
امتیازها
21,773
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #48
نادیا!
دوست دارم بار دیگر زیباترین اشتباهم را زندگی کنم اما، فقط دوست دارم و این امر هرگز محقق نخواهد شد...!
من هم دیگر کودک نیستم که به خیال زمان بی حد و حصرم سالها به پای درخت خیالم منتظر بنشینم تا شاید ثمر بدهد...
دیگر مجالی نمانده است...
 
آخرین ویرایش
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
549
پسندها
4,955
امتیازها
21,773
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #49
مطمئن نیستم که از دست دادن، همیشه ضامن بدست آوردن بهترین ها باشد اما، خوب می‌دانم که نمی‌توانم، آنچه را که نمی‌خواهد برای من باشد، برای خودم حفظ کنم...
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
549
پسندها
4,955
امتیازها
21,773
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #50
شاید وقتش رسیده تا تمام آنچه که در بیرون پایان پذیرفته را، در ذهن هم به پایان برسانم...
گاهی بهتر است جمله را با یک نقطه تمام کنی، هر چند که احساس می‌کنی باید ادامه داشته باشد...!
گاهی ادامه، مساوی است با مرگ تدریجی در هر لحظه

پایان؛ یکم آبان ماه هزار و چهارصد و سه
ساعت: 21:55
 
آخرین ویرایش
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا