نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

کامل شده مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

FATEMEH.83

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
581
پسندها
5,222
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #31
بنایی که هزار بار ساختی و هزار بار ویران شده، دیگر ارزش صرف وقت ندارد!
جدا از این‌که هر اتفاقی، زمان خودش را دارد و بعد از آن، بی‌اهمیت می‌شود؛ تلاش برای آنچه هزار بار ساختی اما، باز برای پرتگاه نیستی دست تکان داده، ابلهانه است... .!
و من، بهای زیادی داده‌ام تا این را درک کنم... .!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : FATEMEH.83

FATEMEH.83

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
581
پسندها
5,222
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #32
شاید گاهی بهتر است عجله کنیم... .!
بعد از مرگ ماهی، نوازش قلب او توسط دریا،
جان از دست رفته‌اش را به او می‌بخشد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : FATEMEH.83

FATEMEH.83

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
581
پسندها
5,222
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #33
مثل ابر سیاهی که لبریز باران است اما، نفس باریدن ندارد... .
پر از بغض و دلتنگی‌ام اما، نای ابراز برایم نمانده است... .
چیزی نمی‌گویم، آرام به گوشه‌ای می‌خزم، گیسوی پریشان دلم را نوازش می‌کنم و التماس می‌کنم خوددار باشد... .!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : FATEMEH.83

FATEMEH.83

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
581
پسندها
5,222
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #34
فهمیدم می‌شود دوام آورد!
می‌شود نفس کشید بدون این‌ که، هر روز با تو حرف بزنم!
می‌توان خوشحال بود بدون این که، موج صدایت جاری شود در رج به رج گوش‌هایم... .!
بدون تو، انگار کسی پرده‌های دلم را کشیده و کیپ کرده بود؛ تنها، حس می‌کردم که اتاق دلم، تاریک و سرما زده شده است... .!
سالیان درازی گذشته و اتاق دلم، هنوز گاهی تاریکی را در آغوش خود می‌بلعد اما، روحم توانست اندک نوری به چنگ آورد و یخ خاکش را ذوب، تا بذر پنهان در آن را آبیاری کند... .!
راستش را بخواهی، مثل روزهای آغازین نه ولی، هنوز کماکان ریشه احساسم به تو، وجود مرا قلقلک می‌دهد... .!
ولیکن فاصله، بهتر از نزدیک بودنی است، که زیر شلاق تگرگ وار دوری جان می‌دهد... .!
بیا دور بمانیم، که تصویر هر دوی ما، از دور بهتر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : FATEMEH.83
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] tavan

FATEMEH.83

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
581
پسندها
5,222
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #35
نادیا!
دلم می‌خواست می‌توانستم، کسی را بی حد و مرز دوست داشته باشم.
به قلمرویی از هستی قدم بگذارم که، واژه واژه آن آلوده به تیر سیاست نباشد و بتوانم بی مهابا و فارغ از ترس طرد شدن، نقش نگارین شده بر قلبم را به کسی نشان بدهم و دوست داشته شوم... .!
کاش در جهان ما، احساسات را علم یزید نمی‌کردند تا روزی برای مبارزه، آن را برافرازند... .!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : FATEMEH.83

FATEMEH.83

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
581
پسندها
5,222
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #36
نادیا!
زندگی شبیه صفحه شطرنج است... .!
هر حرکت و رفتار ما، مهره‌ای است که به جلو حرکت می‌دهیم، و کوچکترین عملکرد اشتباه ما، برگشت ناپذیر است... .!
قانون بازی این است:
« مهره‌ای که حرکت دادی را نمی‌توانی، سر جایش برگردانی».
و من با اشتباهاتم، سرنوشت شطرنج زندگی‌ام را چنان زیر و رو کرده‌ام، که هیچ پاک کنی قادر نیست، آنها را پاک و مهره‌هایم را به جایگاه اصلی بازگرداند... .!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : FATEMEH.83

FATEMEH.83

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
581
پسندها
5,222
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #37
شبیه پادشاهی جاهلم که بدون هیچ تدبیری، از روی تعصب و برای اثبات برتری، وارد جنگی بی سرانجام شده و سربازان و فرماندهانی که خون‌شان روی زمین می‌رقصد، تاوانی‌است که باید برای ندانم کاری‌اش بپردازد... .!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : FATEMEH.83

FATEMEH.83

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
581
پسندها
5,222
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #38
نادیا!
دلخوشی‌های کوچک را برایت آرزو می‌کنم و لبخند درخشانی که در پس لمس آنها، روی لبت جان می‌گیرد... .!
و اما، خودم چه؟ من همان دلخوشی کوچکی را هم که گمان می‌کردم متعلق به من است، مدتی پیش، در اقیانوس وجودم غرق شد... .!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : FATEMEH.83

FATEMEH.83

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
581
پسندها
5,222
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #39
دریای متلاطم احساسم آرام گرفته است... .
قلبم، همچو نوزادی که ساعتهای متمادی از درد در خود می‌لولید، اکنون در بستر گهواره آرمیده است... .
دیگر گذشته بدجور، روی ترازوی وجودم سنگینی می‌کند، می‌روم تا بدون بیم و تشویش چمدانش را حاضر کنم؛ چند ساعت دیگر، با همان پاییزی که یک روز، او را به من سپرد برای همیشه، راهی‌اش خواهم کرد... .

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : FATEMEH.83

FATEMEH.83

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
581
پسندها
5,222
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #40
بنفش زیبای من!
دیگر حس تعلقم را به همه چیز و همه کس از دست داده‌ام... .!
نخ‌نخ وجودم آغشته به کرختی محض است و ریشه قلبم، سست شده... .
!
دیگر نمی‌خواهم هیچ دوست داشتنی، به هستی مغموم مانده و تیره روزم، رنگ پاشیده و روشنی هدیه کند... .!
من دیگر نازک دل آشنای روزهای دور نیستم، و این اوج خوشبختی است... .!
حالا حتی اگر روزها و سالها، برایم از بهترین دوستت حرف بزنی، تنها لبخند می‌زنم و غبطه نخواهم خورد... .!
عزیز من!
تو بهترین دوست من هستی ولیکن، این من دیگر اصراری ندارد که تلاش کند، تا به بهترین دوست تو تبدیل شود... .!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : FATEMEH.83
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا