متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته های قلّک قلب | هورزاد اسکندری کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 37
  • بازدیدها 598
  • کاربران تگ شده هیچ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
570
پسندها
5,081
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #11
حرف‌های نگفته‌ام به تو، همان سکوت بلندی است که عظمتش را به پای واژه‌های کوته‌بین و حقیر نمی‌لرزاند...!
اگر می‌خواهی مرا بشنوی، سکوتم را در آ*غ*و*ش بگیر و تماشا کن که این نجوای خاموش، چگونه به فرش رسیده و در آغوشت، فرو می‌ریزد..!
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
570
پسندها
5,081
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
زبان، همان غریب آشنایی‌ است که زین پس می‌خواهم، غربت ناگوارش را به جان بخرم و جانم را با ساغری از این باده شُکران،مسخ کنم...!
چرا که رفاقتش، همچون سکه‌ای دو روست!
چنانکه می‌تواند به تو عشق بورزد اما، دندان طمع برای مرگت تیز کند...!
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
570
پسندها
5,081
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #13
غواص خودش را در بستر مواج دریا شناور ساخت، تا مرواریدی که در بطنش آرمیده بود را، به چنگ آورد...!
طفلی بامدادِ سپیده‌دم را، به آرامی به زانوی حلم تکیه زد، تا طلعت رخ هور را تماشا کند...!
اما من، هیچ یک را نمی‌خواستم!
چشمان تو خود لولویی بود که در پس پرده‌ای هزارتو مکتوم شده بود، و نغمه‌‌ی خنده‌ات شید و شمسی بود که سپیده‌دمان، جهان مرا روشن می‌ساخت...
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
570
پسندها
5,081
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
اگر روزی درباره تو از من بپرسند، می‌گویم:
"رنگین کمانی بود که از میان شاخسار های سرد وجودم شعله کشید، و دریچه قلبم را پرنور کرد اما، رفت و من سالهاست که در غیاب او، سیه فام مانده‌ام...!"
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
570
پسندها
5,081
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #15
مالَگَم!
من در هر لمحه تجاهل می‌کنم، که تو را در برزخ ذهول جاگذاشته‌ام ولی، گاهی تا مغز استخوان برایم تداعی می‌شوی و جانم، طعم حضور بارد و بی روح تو را، که بر تابلویی از نقاش خانه ذهنم جا خوش کرده، بهانه می‌کند...!
درست وقتی که کسی می‌گوید:
"دوستت ندارم...!"
 
آخرین ویرایش
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
570
پسندها
5,081
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #16
و حضور تو هر چند مجوف، با این حال تنها رجایی بود که برای، خلود در این گیتی زمستانی داشتم...
که خود آن را با وترِ شقی، به زانو درآوردی تا بر خاک جلوس کند...
 
آخرین ویرایش
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
570
پسندها
5,081
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #17
کاش می‌شد برای چند لحظه، اتفاقی از جانب تو عبور کرد...!
از هوایی شهیق کرد، که تو از آن استنشاق می‌کنی
و تو را برای لحظه‌ای نگریست...
فرهود مولمی است اما، نگاره رخساره‌ات دارد نرم نرمک، از ویر قلبم پاک می‌شود...!
همان فرتور زیبایی که روزی، از یاد بردنش با حکم حتف من برابری می‌کرد...
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
570
پسندها
5,081
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #18
خورشید من!
تو از سپهر قلب من کوچ کردی و کمر خانه کوچک من، زیر قدم های تو خمید‌...
کاشانه‌ام اکنون نیران سرد و بی بدیلی است که حتی اگر هلیوس، تمام هور و خور دو کیهان را به من پیشکش کند، افاقه نخواهد کرد...
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
570
پسندها
5,081
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #19
عزیز دور من!
بعضی زخمها هرگز، بنیاد جوانه را در بطن خود مکتوم نمی‌کنند...
چون آب راکد می‌گندند و کتیبه قلبت در هَنایشِ تعرضِ سفاکانه آنها، به زوال درود می‌فرستد...
ای به قلب منِ آشنا، غریب!
حضور آئینه‌زار مرا ترک ترک کردی، و ردی که از تعشق کاواک تو بر هر قِسم جانم مانده، همان زخمی است که التیامش نباشد...
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
570
پسندها
5,081
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #20
آزارم نمی‌دهد اگر تنهایی مرا به حدی بزرگ کند، که در دنیای کسی جا نشوم...!
آنچه قلب مرا هزار تکه کرد این بود که، در دنیای آن که خود می‌خواستم، حتی به حد سوزنی در انبار کاه پیدا نبودم...
همانی که وسعت گیتی‌اش را با چشمان من اندازه می‌گرفت...
 
آخرین ویرایش
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا