نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته های قلّک قلب | هورزاد اسکندری کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 37
  • بازدیدها 618
  • کاربران تگ شده هیچ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
577
پسندها
5,096
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #31
در هیچ کجای این شهر، خاطره‌ای به نام من و تو نیست...
ردپای ما روی هیچکدام از پیاده‌رو ها، صدایم نمی‌زند...
تو را بدون لمس حضورت دوست داشتم، و برایم مهم نبود که دیگران بگویند احمقانه است، چرا که تو را باور داشتم...!
و اما فهمیدم خودت هم، این عشق را باور نداری..
 
آخرین ویرایش
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
577
پسندها
5,096
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #32
و نمی‌دانی چقدر از محنتِ عدمت، به شب پناه بردم و آشوب متلاطم قلبم را، با شانه زدن گیسوی اَسودش در گاهواره، به آ*غ*و*ش خواب سپردم...
من هنوز نبود تو را باور نکرده‌ام...
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
577
پسندها
5,096
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #33
پروانه‌ای بودی که تمام هستی‌ات پرواز بود...
آنگاه که عشق خودم را در تو چون قفس دیدم، که رویای تو را به رگبار خون می‌بست، رهایت کردم...
هر چند که تعب سوزآوری روی جگرم چنبره زد، و هر نفسم را به خاک و خون کشید...
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
577
پسندها
5,096
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #34
ترازوی هیچکدام از لغت نامه ها، سنگینی هجای وجودم را به دوش نمی‌کشند...
هویت من بودی و بی تو، هیچ چیز قادر نیست مرا تعریف کند...
به من برگرد تا این بی چِبودِ گمشده در اعتساف زمان، بار دیگر به خودش بازآید...
از سرزمینی رانده شده‌ام که روزی یقین داشتم، تمام هویتم خواهد شد...
سرزمینم را پس بده، تا باری دیگر وجود بارد و تلخم، معنای خودش را در این لغت‌نامه‌ی بی انتهای گیتی، تن کند...
مرا در آ*غ*و*ش بگیر!
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
577
پسندها
5,096
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #35
پای هیچ خاطره‌ای این میان نیست!
اما در ترانه های زیادی، با خیال تو زندگی کردم!
و چقدر ترانه هایی که لباس تو را بر تن داشتند، قلبم را نوازش کردند...
آن روز ها با خیال تو، سر به بالین نجوای‌شان می‌گذاشتم و هنوز هم تو را برایم تداعی می‌کنند و برایم ل*ذت بخش‌اند..
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
577
پسندها
5,096
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #36
می‌گویند: «از دست بده تا بهترینش را بدست آوری...!»
«از دست می‌دهی، تا آنچه لایقش هستی، نصیبت شود..!»
و اما، تو تنها کسی بودی که به هیچ قیمت، نمی‌خواستم از دست بروی، تنها دارایی که، نمی‌خواستم از دست بدهم
...!
تو در مغز استخوان لانه کرده‌ای، و مغز استخوان چه می‌فهمد معنی بهتر از تو چیست؟
من تلاش کردم و کاش تو هم کمی این در و آن در می‌زدی، تا ما لایق هم باشیم...!
 
آخرین ویرایش
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
577
پسندها
5,096
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #37

کسی که حال مرا بعد از تو دید، گفت:
و تو، به من نشان دادی که انسان،
می‌تواند بانی زخم‌هایش را، دوست داشته باشد...!
 
آخرین ویرایش
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
15
 
ارسالی‌ها
577
پسندها
5,096
امتیازها
21,973
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #38
بگذار در نقطه‌ی پایانی این نامه، لقمه را بیش از این دور سر نپیچانم و حرفی که درد شده و بند بندم را به شوق فرو ریختن به تماشا نشسته است، به زبان بیاورم...
دلم برایت تنگ شده...
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا