دستها میسایممشاهده فایلپیوست 488201
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند.
دم صبحم ز دیده خواب چو برددرد را باید یکی چاره نمود
چاره می جستم که تا گردم رها
زان جهان درد وطوفان بلا
سعی می کردم بهر جیله شود
دستها میسایم تا دری بگشایمدم صبحم ز دیده خواب چو برد
دل پشیمانی فراوان خورد
ز یک جو منتِ این ناکسان بردن بود بهتریکسره روی زمین ابری ست با آن
از فراز گردنه خرد و خراب و م**س.ت
باد میپیچد
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
یاد می اید مرکز کودکیز یک جو منتِ این ناکسان بردن بود بهتر
که بشکافم به مشکل صخرهسنگی را به مژگانی
گناهم چیست، گردونم چرا آزرده میدارد؟
ازین کاسه گدا دیگر چه جستم جز لب نانی