شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم
در خیال روز های روشنم کز دست رفتندم
من به روی افتابم
می برم در ساحت دریا نظاره
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره نی زن که دائم مینوارد نی، در این دنیای ابر اندود
راه
خود را دارد اندر پیش