- تاریخ ثبتنام
- 27/12/21
- ارسالیها
- 1,992
- پسندها
- 6,376
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 16
تو بباغ آمدی و ما رفتیمدل اگر توشه و توانی داشت
در ره عقل کاروانی داشت
دیده گر دفتر قضا میخواند
ز سیه کاریش امانی داشت
آنکه آورد ترا، ما را برد
تو بباغ آمدی و ما رفتیمدل اگر توشه و توانی داشت
در ره عقل کاروانی داشت
دیده گر دفتر قضا میخواند
ز سیه کاریش امانی داشت
دل اگر توشه و توانی داشتتو بباغ آمدی و ما رفتیم
آنکه آورد ترا، ما را برد
تیمار کار خویش تو خودخور، که دیگراندل اگر توشه و توانی داشت
در ره عقل کاروانی داشت
دیده گر دفتر قضا میخواند
ز سیه کاریش امانی داشت
رهزن نفس را شناخته بود
گنجهایش نگاهبانی داشت
دام تزوير كه گسترديم بهر صيد خلقتیمار کار خویش تو خودخور، که دیگران
هرگز برای جرم تو، تاوان نمیدهند
ای شیر شکاران سیه موی سیه چشمدام تزوير كه گسترديم بهر صيد خلق
كرد مارا پايبند و خود شديم آخر شكار!
نه فتاد و نه شکست و نه فسردای شیر شکاران سیه موی سیه چشم
آهوی گرفتار به زندان شما من
آن روح پریشان سفرجوی جهانگرد
همراه به هر قافله چون بانگ درا من
تا نخوردی پشت پایی از جهاننه فتاد و نه شکست و نه فسرد
گفت، زنگی که در آئینهٔ ماست
نه چنانست که دانند سترد
دی، می هستی ما صافی بود
نیکنامی نباشد، از ره عجبتا نخوردی پشت پایی از جهان
خویش را زین گوشه گیری وارهان
نقد امروز ار ز کف بیرون کنیمنیکنامی نباشد، از ره عجب
خنگ آز و هوس همی راندن
روز دعوی، چو طبل بانگ زدن
وقت کوشش، ز کار واماندن!
مشو خودبین، که نیکی با فقیراننقد امروز ار ز کف بیرون کنیم
گر که فردایی نباشد، چون کنیم؟