مشاعره مشاعره با اشعار عليرضا آذر

[فاطمه مقدم]

دست تو دست من بذار کوهُ از جا بکنیم
پا به پای من بیا به سیم آخر بزنیم

اگه جاده ها بگن ما به هم نمی رسیم
پا به پای من بیا ما به خونه می رسیم

مجنونم و خون در دهنم می رقصد
دستان جنون در دهنم می رقصد
مجنون تو هستم که فقط گوش کنی
بگذاری ام و باز فراموش کنی

 

[H.Allahdadi]

مجنونم و خون در دهنم می رقصد
دستان جنون در دهنم می رقصد
مجنون تو هستم که فقط گوش کنی
بگذاری ام و باز فراموش کنی

یک به یک روبراه می کردم

مرده دست پاچه ای بودم

تا به چشمش نگاه می کردم

بدنش را چگونه باید گفت!

 

[فاطمه مقدم]

یک به یک روبراه می کردم

مرده دست پاچه ای بودم

تا به چشمش نگاه می کردم

بدنش را چگونه باید گفت!

تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود
تا آه کِشی،بندِ دلش پاره شود

 

[H.Allahdadi]

تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود
تا آه کِشی،بندِ دلش پاره شود

در خیابان که راه می رفتی

زندگی کردمت بهانه ی من

غیرتو هرچه زنده را کشتم

چندسال است روزگار منی!

 

[m.sina]

در خیابان که راه می رفتی

زندگی کردمت بهانه ی من

غیرتو هرچه زنده را کشتم

چندسال است روزگار منی!

یک عاشق ِ این گونه از این دست کجاست
تا اخم کنی دست به خنجر بزند

پلکی بزنی به سیم آخر یزند
تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود

 

[H.Allahdadi]

یک عاشق ِ این گونه از این دست کجاست
تا اخم کنی دست به خنجر بزند

پلکی بزنی به سیم آخر یزند
تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود

دلخوش نکن، این متن چیزی نیست ... این شعرِ بی تصویر یعنی هیچ

بعد از تو تصویری نمانده تا ... شاعر خیالی نو در اندازد!

 

[m.sina]

دلخوش نکن، این متن چیزی نیست ... این شعرِ بی تصویر یعنی هیچ

بعد از تو تصویری نمانده تا ... شاعر خیالی نو در اندازد!

دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست
یک عاشق ِ این گونه از این دست کجاست

تا اخم کنی دست به خنجر بزند
پلکی بزنی به سیم آخر یزند

 

[H.Allahdadi]

دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست
یک عاشق ِ این گونه از این دست کجاست

تا اخم کنی دست به خنجر بزند
پلکی بزنی به سیم آخر یزند

در سیر مرا کشتن این پرده اول بود

تنها سر من بین این ولوله پایین است

با من همه غمگینند تا طالع من این است

در پیچ و خم گله یک بار تو را دبدم!

 

[m.sina]

در سیر مرا کشتن این پرده اول بود

تنها سر من بین این ولوله پایین است

با من همه غمگینند تا طالع من این است

در پیچ و خم گله یک بار تو را دبدم!

مردم خبری نیست،رهایم بکنید

من را بگذارید که پامال شود

بازیچه ی اطفالِ کهنسال شود

من را بگذارید به پایان برسد

 

[H.Allahdadi]

مردم خبری نیست،رهایم بکنید

من را بگذارید که پامال شود

بازیچه ی اطفالِ کهنسال شود

من را بگذارید به پایان برسد

در من دو جرعه زندگی مانده ...
آن هم نجنبی زود میمیرد!