- تاریخ ثبتنام
- 10/8/20
- ارسالیها
- 3,594
- پسندها
- 7,271
- امتیازها
- 35,773
- مدالها
- 16
در شب کوچک من ، افسوسو در شکاف گریبانتان همیشه هوا
به بوی شیر تازه میآمیزد
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست
گوش کن وزش ظلمت را می شنوی
در شب کوچک من ، افسوسو در شکاف گریبانتان همیشه هوا
به بوی شیر تازه میآمیزد
یک شب ز حلقهای که بدر کوبنددر شب کوچک من ، افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست
گوش کن وزش ظلمت را می شنوی
دست عشق آمد و از شاخم چیدیک شب ز حلقهای که بدر کوبند
در کنج سینه قلب تو می لرزد
چون در گشوده شد، تن من بی تاب
در بازوان گرم تو می لغزد
تو را می خواهم و دانم که هرگزدست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
میفشارد خاک دامنگیر خاکتو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
دیگر در آن دقایق مستی بخشمیفشارد خاک دامنگیر خاک
بی تو دور از ضربه های قلب تو
قلب من می پ.سد انجا زیر خاک
بعد ها نام مرا باران و باد
دیگرم گرمی نمیبخشیدیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دید
چون کودکان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دید
همچو صخره های سخت و پر غروردیگرم گرمی نمیبخشی
عشق ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام از عشق هم خسته
هیچم و هیچ کس نخرد هیچ را به هیچهمچو صخره های سخت و پر غرور
موج گیسوان من در این نشیب
سینه میکشد چو آبشار نور
شانههای تو
در خروش آفتاب داغ پرشکوه
زیر دانههای گرم و روشن عرق
برق می زند چو قله های کوه
چون در گشوده شد، تن من بی تابهیچم و هیچ کس نخرد هیچ را به هیچ