مشاعره مشاعره با اشعار فروغ فرخزاد

[m.sina]

ترسم این شعله ی سوزنده ی عشق
آخر آتش فکند بر جانت://

تا به كی بايد رفت
از دياری به ديار ديگر
نتوانم ‚ نتوانم جستن
هر زمان عشقی و ياری ديگر
كاش ما آن دو پرستو بوديم
كه همه عمر سفر مي كرديم
از بهاری به بهاری ديگر

 

[فلورا.]

تا به كی بايد رفت
از دياری به ديار ديگر
نتوانم ‚ نتوانم جستن
هر زمان عشقی و ياری ديگر
كاش ما آن دو پرستو بوديم
كه همه عمر سفر مي كرديم
از بهاری به بهاری ديگر

رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود

این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود

 

[m.sina]

رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود

این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود

در شب کوچک من افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد

در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست
گوش کن وزش ظلمت را می شنوی

 

[فلورا.]

در شب کوچک من افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد

در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست
گوش کن وزش ظلمت را می شنوی

یک شب ز ماورای سیاهی ها
چون اختری بسوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم

 

[m.sina]

یک شب ز ماورای سیاهی ها
چون اختری بسوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم

من نمی خواهم
سايه ام را لحظه ای از خود جدا سازم
من نمی خواهم
او بلغزد دور از من روی معبرها
يا بيفتد خسته و سنگين
زير پای رهگذرها

 

[فلورا.]

من نمی خواهم
سايه ام را لحظه ای از خود جدا سازم
من نمی خواهم
او بلغزد دور از من روی معبرها
يا بيفتد خسته و سنگين
زير پای رهگذرها

آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز

آخر مرا شناختی ای چشم آشنا

چون سایه دیگر از چه گریزان شوم ز تو

من هستم آن عروس خیالات دیرپا

 

[m.sina]

آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز

آخر مرا شناختی ای چشم آشنا

چون سایه دیگر از چه گریزان شوم ز تو

من هستم آن عروس خیالات دیرپا

این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گیریزی زمن و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارم

 

[فلورا.]

این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گیریزی زمن و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارم

مرا پناه دهید ای زنان سادهء کامل
که از ورای پوست ، سر انگشت های نازکتان
مسیر جنبش کیف آور جنینی را
دنبال میکند

 

[m.sina]

مرا پناه دهید ای زنان سادهء کامل
که از ورای پوست ، سر انگشت های نازکتان
مسیر جنبش کیف آور جنینی را
دنبال میکند

دیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دید
چون کودکان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دید

 

[فلورا.]

دیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دید
چون کودکان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دید

دل تو مال من، تن تو مال او

تو که مرا به پرده ها کشیده ای

چگونه ره نبرده ای به راز من؟

گذشتم از تن تو زانکه در جهان