- تاریخ ثبتنام
- 10/8/20
- ارسالیها
- 3,594
- پسندها
- 7,271
- امتیازها
- 35,773
- مدالها
- 16
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی، همت کنتو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود گر نشود
حرفی نیست اما
نفسم میگیرد
در هوایی که نفس های تو نیست...
و بگو ماهیها حوضشان بی آب است
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی، همت کنتو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود گر نشود
حرفی نیست اما
نفسم میگیرد
در هوایی که نفس های تو نیست...
تو مرا آزردیتو اگر در تپش باغ خدا را دیدی، همت کن
و بگو ماهیها حوضشان بی آب است
تو به من میخندی و به خود میگوییتو مرا آزردی
که خودم کوچ کنم از شهرت
تو خیالت راحت میروم از قلبت
دچار آن رگ پنهان رنگها هستی.تو به من میخندی و به خود میگویی
باز می اید و میسوزد از این عشق
ولی بر نمی گردم نه
میروم انجا که دلی بهر دلی تب دارد
عشق زیباست و حرمت دارد
دیریست بیشتردچار آن رگ پنهان رنگها هستی.
ـ دچار یعنی…
ـ عاشق.
ـ و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد.
ـ چه فکر نازک غمناکی!
ـ و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.ـ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
من پر از نورم و شندیریست بیشتر
وقت خود را در خانه میگذرانم
از بر خورد ها با این و ان کاسته ام
اگر یاران چون درخت بید خانه مان
کم حرف بودند
هر روز به دیدارشان میرفتم
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه، از پل، از رود، از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست
تو به آیینه،من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه، از پل، از رود، از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست
دنگ دنگتو به آیینه،
نه آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
دو قدم مانده به گل،تو به آیینه،
نه آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
زندگـی فهم نفهمیدن هاست