- ارسالیها
- 290
- پسندها
- 6,304
- امتیازها
- 21,013
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #151
سرش رو به نشونهی نه تکون داد و کمی فشار پنجه هاش رو از دور بازوم کم کرد، با صدای گرفته اما آرومتری جواب داد:
- تقاص کارش رو پس میده، خیالت راحت باشه، بد تقاص پس میده.
نفسم رو حرصی بیرون دادم و چند بار دیگه سرفه کردم، کمی که حالم بهتر شد بازوهام رو از دستهاش بیرون کشیدم، خواستم بهسمت تخت برم که صداش رو از پشتسرم شنیدم:
- امشب رو استراحت کن، لازم نیست توی مهمونی همراهم باشی.
اخم ملایمی بین ابروهام نشست، آروم بهسمتش چرخیدم و خودم رو بیاطلاع از مهمونی شب نشون دادم:
- مهمونی! چه مهمونی؟
دستی توی موهاش کشید و به دیوار پستسرش تکیه داد. آروم جواب داد:
- امشب یه مهمونی بین شرکای من و پدرت برگذار میشه؛ تو بهعنوان همسرم حق حضور توی مهمونی رو داری.
مکثی کرد و بهم خیره شد. با اخم ملایمی...
- تقاص کارش رو پس میده، خیالت راحت باشه، بد تقاص پس میده.
نفسم رو حرصی بیرون دادم و چند بار دیگه سرفه کردم، کمی که حالم بهتر شد بازوهام رو از دستهاش بیرون کشیدم، خواستم بهسمت تخت برم که صداش رو از پشتسرم شنیدم:
- امشب رو استراحت کن، لازم نیست توی مهمونی همراهم باشی.
اخم ملایمی بین ابروهام نشست، آروم بهسمتش چرخیدم و خودم رو بیاطلاع از مهمونی شب نشون دادم:
- مهمونی! چه مهمونی؟
دستی توی موهاش کشید و به دیوار پستسرش تکیه داد. آروم جواب داد:
- امشب یه مهمونی بین شرکای من و پدرت برگذار میشه؛ تو بهعنوان همسرم حق حضور توی مهمونی رو داری.
مکثی کرد و بهم خیره شد. با اخم ملایمی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.