- ارسالیها
- 292
- پسندها
- 6,561
- امتیازها
- 21,013
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #171
نفسم رو کلافه بیرون دادم. واقعا آدمی نبود که بشه از چشمهاش چیزی خوند.
اخمی کردم و لب زدم:
- اینجوری نگاهم نکن.
بدون اینکه نگاهش رو برای لحظهای از چشمهام جدا کنه پرسید:
- چجوری نگاهت نکنم؟
به چشمهاش اشاره کردم و با اخم جواب دادم:
- همینجوری که داری نگاه میکنی، اصلا خوشم نمیاد.
آروم خندید و با لحن جالبی لب زد:
- چیزی هم هست که تو ازش خوشت بیاد؟ یا کلا نسبت به همه چیز از این جمله استفاده میکنی؟
سرم رو از روی تاسف تکون دادم.
- حالا میفهمم اون خوشمزگی آرمین و آرمان از کجا نشات میگیره.
آروم خندید. با چشمهای براق گفت:
- قبول کن درصد خوشمزگی اون دوتا از من خیلی بیشتره.
زیرلب« اوهومی» زمزمه کردم و به سمت...
اخمی کردم و لب زدم:
- اینجوری نگاهم نکن.
بدون اینکه نگاهش رو برای لحظهای از چشمهام جدا کنه پرسید:
- چجوری نگاهت نکنم؟
به چشمهاش اشاره کردم و با اخم جواب دادم:
- همینجوری که داری نگاه میکنی، اصلا خوشم نمیاد.
آروم خندید و با لحن جالبی لب زد:
- چیزی هم هست که تو ازش خوشت بیاد؟ یا کلا نسبت به همه چیز از این جمله استفاده میکنی؟
سرم رو از روی تاسف تکون دادم.
- حالا میفهمم اون خوشمزگی آرمین و آرمان از کجا نشات میگیره.
آروم خندید. با چشمهای براق گفت:
- قبول کن درصد خوشمزگی اون دوتا از من خیلی بیشتره.
زیرلب« اوهومی» زمزمه کردم و به سمت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.