- ارسالیها
- 441
- پسندها
- 3,871
- امتیازها
- 16,913
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #21
- دبورا، این بازی تلاش برای به دست آوردن قلب یه مرد نیست.
نایبالسلطنه اخم کرد و با خشونت اضافه کرد:
- شاهزاده تحت نفرین خطرناکی قرار داره و من فکر نمیکنم تو عواقب واقعی انتخاب شدن رو درک کنی. من نمیخوام تنها دخترم رو از دست بدم.
- من میخوام ملکه بشم پس میتونم پادشاهی رو هر طور که صلاح میدونم اداره کنم.
دبورا با اصرار ادامه داد:
- اگه یه فرصت به من بدید، میتونم ثابت كنم كه شاهزاده توی مشتمه. میتونم اون رو عاشق خودم کنم. من فقط این رو میدونم. نفرین شکسته میشه و همه آزاد میشن.
پدر آهکشان به طرف میزش رفت و روی صندلی نشست.
انگشتانش را به هم گره زد و به دختر مو مشکیاش نگاه کرد. او چشمانی به رنگ یاقوت کبود و صورتی کاملاً گرد داشت درست مثل مادرش!
- تو یه بچهای. تو نمیدونی چطور...
نایبالسلطنه اخم کرد و با خشونت اضافه کرد:
- شاهزاده تحت نفرین خطرناکی قرار داره و من فکر نمیکنم تو عواقب واقعی انتخاب شدن رو درک کنی. من نمیخوام تنها دخترم رو از دست بدم.
- من میخوام ملکه بشم پس میتونم پادشاهی رو هر طور که صلاح میدونم اداره کنم.
دبورا با اصرار ادامه داد:
- اگه یه فرصت به من بدید، میتونم ثابت كنم كه شاهزاده توی مشتمه. میتونم اون رو عاشق خودم کنم. من فقط این رو میدونم. نفرین شکسته میشه و همه آزاد میشن.
پدر آهکشان به طرف میزش رفت و روی صندلی نشست.
انگشتانش را به هم گره زد و به دختر مو مشکیاش نگاه کرد. او چشمانی به رنگ یاقوت کبود و صورتی کاملاً گرد داشت درست مثل مادرش!
- تو یه بچهای. تو نمیدونی چطور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش