مشاعره مشاعره با اشعار خودمان

[alinasserikhanik]

دار مکافات من است دقیقه ای نبود تو

تشنه به حجله میرود زمزمه ی وصال تو

واله شیدا شدم روح تمناشده ام
سینه درددیده ام خفتم فرداشده ام

 

[negin javadi]

یک لحظه تمنایی در کوچه ی مینایی
زیبا صنمی آمد گل گشته به زیبایی

یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد

 

[alinasserikhanik]

تا نفسی به سینه هست قلب برای تو تپد
گر تو مرا رها کنی سینه دگر نمیتپد

در سرکوچه دلم ساعت کو ک دلبرم
گر همه عمربر سرم سوزتوشد، دربرم

 

[negin javadi]

در سرکوچه دلم ساعت کو ک دلبرم
گر همه عمربر سرم سوزتوشد، دربرم

مي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست
دي برفت و ميرود امروز و فردا، چاره چيست

 

[alinasserikhanik]

یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد

در خم زلف باد پای گفتم مانده ام به رای
گرشکنی شکرشوم گرهمه گفته ام به جای

 

[negin javadi]

در خم زلف باد پای گفتم مانده ام به رای
گرشکنی شکرشوم گرهمه گفته ام به جای

یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو را من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو ر ا

 

[alinasserikhanik]

مي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست
دي برفت و ميرود امروز و فردا، چاره چيست

تا که خوب اندیشه گان در خانه اند
درد مندان درجهان افسانه اند

 

[alinasserikhanik]

یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو را من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو ر ا

آه گشته ام یاد مان درسوزها
مرده بادا نسل جنگ افرورزها

 

[negin javadi]

تا که خوب اندیشه گان در خانه اند
درد مندان درجهان افسانه اند

در دل هوسي هست دريغا نفسي نيست ما را نفسي نيست كه در دل هوسي نيست

 

[melisa.fe]

اشعار خودتون یعنی شعری از خودتون بگیدااا

در دل هوسي هست دريغا نفسي نيست ما را نفسي نيست كه در دل هوسي نيست

تا سحر با خیال تو آرامم
رویای تو می‌بینم با آنکه بیدارم