- ارسالیها
- 523
- پسندها
- 5,591
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #101
ارتام: خوب به جمالت خوشگل خانوم، خودت بگو؟
جوری برخورد میکرد انگار میخواست از من حرف بکشه شاید بلند صحبت نکردم و داره دروغ میگه؟
- دیگه وقتی شنیدی، چی بگم؟
اخم کرد.
ارتام: اره خوب الان اونا هم شنیدن صد در صد.
ترسی که داشتم با حرفی که زد صد برابر شد و بی مقدمه گفتم:
- تو کی هستی؟
اما اون بیخیال گفت:
- شوخیت گرفته.
- دارم باهات جدی حرف میزنم تو کی هستی؟
ارتام:میخوای من رو انکار کنی؟
- بس کن نقش بازی نکن تو ارتام نیستی؟
تموم حرفام رو با داد گفتم و بعد بالشت کنارم رو محکم بهش کوبیدم.
اما بهش برخورد نکرد و روی زمین پرت شد.
بعد این اتفاق یهو همه جا روشن شد و بچهها نزدیک اشپزخونه وایساده بودن با تعجب به من نگاه میکردن.
اما من فقط چشمم به ارتام بود به ارتام واقعی!
اگه اون ارتامه پس این...
جوری برخورد میکرد انگار میخواست از من حرف بکشه شاید بلند صحبت نکردم و داره دروغ میگه؟
- دیگه وقتی شنیدی، چی بگم؟
اخم کرد.
ارتام: اره خوب الان اونا هم شنیدن صد در صد.
ترسی که داشتم با حرفی که زد صد برابر شد و بی مقدمه گفتم:
- تو کی هستی؟
اما اون بیخیال گفت:
- شوخیت گرفته.
- دارم باهات جدی حرف میزنم تو کی هستی؟
ارتام:میخوای من رو انکار کنی؟
- بس کن نقش بازی نکن تو ارتام نیستی؟
تموم حرفام رو با داد گفتم و بعد بالشت کنارم رو محکم بهش کوبیدم.
اما بهش برخورد نکرد و روی زمین پرت شد.
بعد این اتفاق یهو همه جا روشن شد و بچهها نزدیک اشپزخونه وایساده بودن با تعجب به من نگاه میکردن.
اما من فقط چشمم به ارتام بود به ارتام واقعی!
اگه اون ارتامه پس این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر