- ارسالیها
- 554
- پسندها
- 5,663
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #141
آرتام کمی نزدیکش شد و با صدای آروم گفت:
- تو دیگه کی هستی؟
جونیور: بهتره به من اعتماد کنین، من میخوام کمکتون کنم.
کمکم چشمهام به تاریکی عادت کرد.
- چطور میشه بهت اعتماد کرد؟ تو اصلاً کی هستی؟...ها؟
لبخندی بهم زد.
وایی این لبخند چی میگه دیگه؟!
جونیور: ببین من اگه از کسی خوشم بیاد هیچوقت بهش آسیب نمیرسونم؛ بعد هم گفتم که اسمم جونیور!
سمتم اومد که از ترس پشت آرتام قایم شدم.
آرتام با خشم نگاهش میکرد و دستهای من رو سفت گرفت.
جونیور پوزخندی زد و برگشت.
یه نور عجیبی از دستاش احاطه شد و همه جارو روشن کرد.
با تعلل به اطرافم نگاه کردم توی نور جنگل چقدر زیباست!
این واقعا چه موجودیه؟ همچین چیزی تا به حال ندیده بودم و اصلا با عقل جور در نمیاد.
سمتمون برگشت، متقابلاً به من لبخند زد که چالی روی...
- تو دیگه کی هستی؟
جونیور: بهتره به من اعتماد کنین، من میخوام کمکتون کنم.
کمکم چشمهام به تاریکی عادت کرد.
- چطور میشه بهت اعتماد کرد؟ تو اصلاً کی هستی؟...ها؟
لبخندی بهم زد.
وایی این لبخند چی میگه دیگه؟!
جونیور: ببین من اگه از کسی خوشم بیاد هیچوقت بهش آسیب نمیرسونم؛ بعد هم گفتم که اسمم جونیور!
سمتم اومد که از ترس پشت آرتام قایم شدم.
آرتام با خشم نگاهش میکرد و دستهای من رو سفت گرفت.
جونیور پوزخندی زد و برگشت.
یه نور عجیبی از دستاش احاطه شد و همه جارو روشن کرد.
با تعلل به اطرافم نگاه کردم توی نور جنگل چقدر زیباست!
این واقعا چه موجودیه؟ همچین چیزی تا به حال ندیده بودم و اصلا با عقل جور در نمیاد.
سمتمون برگشت، متقابلاً به من لبخند زد که چالی روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر