- ارسالیها
- 518
- پسندها
- 5,554
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #51
هارپاک که متوجه نگاهم شد، سوالی نگاهم کرد؟ که من فقط بهش لبخند زدم.
دیدم دستهای آرتام دوباره مشت شدن.
ها، ها، ها الانه که از عصبانیت منفجر بشه!
هارپاکم انگار متوجه شده بود که فقط سرش رو انداخت پایین و خندید.
بیا اینم فهمید که من رد دادم، دارم هذیون میگم باز تب دارم.
همینجوری داشتم ادامه آهنگ رو واسه خودم میخوندم که متوجه شدم دخترِ پشت ترنم و ساشا وایساده.
نمیدونم چرا به این دو همش خیره میشه الان خیره ترنم شده نکنه بخاطر ترسو بودنشِ.
یه جا خونده بودم که روحهای شیطانی از ترس بقیه تغذیه میکنن! یه وقت نیاد بکشتش.
نگاهم گره خورد توی نگاه هارپاک انگار اونم حس کرده بود ولی متاسفانه این فقط من بودم که میدیدمش واقعا قیافش کَریه انگیز هست.
بلند شدم و طرف ترنم رفتم، بلندش کردم با تعجب خیره...
دیدم دستهای آرتام دوباره مشت شدن.
ها، ها، ها الانه که از عصبانیت منفجر بشه!
هارپاکم انگار متوجه شده بود که فقط سرش رو انداخت پایین و خندید.
بیا اینم فهمید که من رد دادم، دارم هذیون میگم باز تب دارم.
همینجوری داشتم ادامه آهنگ رو واسه خودم میخوندم که متوجه شدم دخترِ پشت ترنم و ساشا وایساده.
نمیدونم چرا به این دو همش خیره میشه الان خیره ترنم شده نکنه بخاطر ترسو بودنشِ.
یه جا خونده بودم که روحهای شیطانی از ترس بقیه تغذیه میکنن! یه وقت نیاد بکشتش.
نگاهم گره خورد توی نگاه هارپاک انگار اونم حس کرده بود ولی متاسفانه این فقط من بودم که میدیدمش واقعا قیافش کَریه انگیز هست.
بلند شدم و طرف ترنم رفتم، بلندش کردم با تعجب خیره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش