- ارسالیها
- 518
- پسندها
- 5,554
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #61
- الان یکم عصبیه، ناراحت نباش داداش گلم یکم بگذره خوب میشه.
- امیدوارم!
خواستم ازش بپرسم دوسش داره یا نه، ولی دلم نیومد بیشتر از این ناراحتش کنم.
- داداش جونم بیا بریم ناهار بخوریم، بلند شو عزیزم.
بلندش کردم و اول فرستادمش دستشویی دست و صورتش رو بشوره، بعد باهم پیش بقیه رفتیم.
ماری کوفته درست کرده بود و من عاشقشم!
نگاهی گذرا به همه کردم، به جای این که حواسشون به غذا خوردنشون باشه، بیشتر حواسشون به نهال بود و هر از گاهی یه نگاه به آرتام و یه نگاه به نهال میکردن!
نهال ولی عین خیالش نبود، رفتاراش برام ناشناس بود بقیه گذاشتن به حساب عصبانیتش ولی من همش حرفهای هارپاک توی ذهنم تداعی میشد.
بعد ناهار هر کی سمت اتاقش رفت و انگار نه انگار دیشب گفتیم که کنار هم باشیم. مثل اینکه هیچ اتفاقی...
- امیدوارم!
خواستم ازش بپرسم دوسش داره یا نه، ولی دلم نیومد بیشتر از این ناراحتش کنم.
- داداش جونم بیا بریم ناهار بخوریم، بلند شو عزیزم.
بلندش کردم و اول فرستادمش دستشویی دست و صورتش رو بشوره، بعد باهم پیش بقیه رفتیم.
ماری کوفته درست کرده بود و من عاشقشم!
نگاهی گذرا به همه کردم، به جای این که حواسشون به غذا خوردنشون باشه، بیشتر حواسشون به نهال بود و هر از گاهی یه نگاه به آرتام و یه نگاه به نهال میکردن!
نهال ولی عین خیالش نبود، رفتاراش برام ناشناس بود بقیه گذاشتن به حساب عصبانیتش ولی من همش حرفهای هارپاک توی ذهنم تداعی میشد.
بعد ناهار هر کی سمت اتاقش رفت و انگار نه انگار دیشب گفتیم که کنار هم باشیم. مثل اینکه هیچ اتفاقی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش