متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مشاعره مشاعره با اشعار خاقانی

  • نویسنده موضوع SAN.SNI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 95
  • بازدیدها 2,099
  • کاربران تگ شده هیچ

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,289
پسندها
4,860
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #91
ماها دلم از وصال پر نور بکن
میلی سوی این خاطر رنجور بکن

ای یوسف وقت جنگ را دور بکن
گرگ آشتیی با من مهجور بکن
نقش تو خیال برنتابد
حسن تو زوال برنتابد
چون روی تو بی نقاب گردد
آفاق جمال برنتابد
 
امضا : Tahmine Arjmand
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #92
نقش تو خیال برنتابد
حسن تو زوال برنتابد
چون روی تو بی نقاب گردد
آفاق جمال برنتابد
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت

ما بی‌خبر شدیم که دیدیم حسن او
او خود ز حال بی‌خبر ما خبر نداشت
 
امضا : m.sina

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,289
پسندها
4,860
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #93
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت

ما بی‌خبر شدیم که دیدیم حسن او
او خود ز حال بی‌خبر ما خبر نداشت
تا کی از غصه‌های بدگویان
قصه‌ها پیش داور اندازیم

شرح این حال پیش دوست کنیم
سنگ فتنه به لشکر اندازیم
 
امضا : Tahmine Arjmand
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #94
تا کی از غصه‌های بدگویان
قصه‌ها پیش داور اندازیم

شرح این حال پیش دوست کنیم
سنگ فتنه به لشکر اندازیم
مرا روزی نپرسی کآخر ای غم‌خوار من چونی
دل بیمار تو چون است و تو در تیمار من چونی

گرفتم درد دل بینی و جان دارو نفرمائی
عفی الله پرسشی فرما که ای بیمار من چونی
 
امضا : m.sina

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,289
پسندها
4,860
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #95
یکی بخرام در بستان که تا سرو روان بینی
دلت بگرفت در خانه برون آتا جهان بینی
 
امضا : Tahmine Arjmand
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #96
یکی بخرام در بستان که تا سرو روان بینی
دلت بگرفت در خانه برون آتا جهان بینی



یک نظر دوش از شکنج زلف او دزدیده‌ام
زیر هر تار صد شکنجی جهان جان دیده‌ام

دوش از آن سودا که جانم ز آن میان گوئی کجاست
مرغ و ماهی آرمید و من نیارامیده‌ام
 
امضا : m.sina

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا