در حجاب عدم نهان گردددرد محبت، درمان ندارد
راه مودت، پایان ندارد
دیدیم که در کعبه بجز یار نبوددر حجاب عدم نهان گردد
یا رب این آسیاب دولابی
چند برخون عاشقان گردد
چون باد صبا زرویت آگاهی داددلو زحل فرو شده بود آن نفس بچاه
کز خیط شمس تافته شد ریسمان چرخ
بشکفت سبزه زار سپهری چو شد روان
از تیغ کوه چشمه آتش فشان چرخ
دور از تو گر چه ز آتش دل در جهنممچون باد صبا زرویت آگاهی داد
گل کرد قبا پیرهن و داد بباد
نرگس چو بدید چشم خواب آلودت
دیدم که سرش زشرم در پیش افتاد
یاری اگرت تیغ زند راحت ماستدور از تو گر چه ز آتش دل در جهنمم
دارم طمع که روضهٔ رضوان من شوی
مرغ دلم تذرو گلستان عشق شد
بر بوی آنکه لاله و ریحان من شوی
تا دور شدی از برم ای طرفه بغدادیاری اگرت تیغ زند راحت ماست
هم خلوت ما و خالی از خلوت ماست
در حضرت او حضور ما ممکن نیست
کانجا که بود حضور او غیبت ماست