متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه سوم فانتزی رمان وادیِ دل ملکه می‌طلبد! | ام.فاخر کاربر انجمن یک رمان

از کدوم شخصیت بیش‌تر خوشتون میاد؟

  • امیلی/ ملکه‌ی دل

  • کانسینسو/ وزیر اعظم

  • لوگیکو/ مباشر

  • آلبرت

  • شخصیت‌ها پردازش خوبی نداشت :-(

  • آرگومنتو

  • اریک


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #161
سکوت پولیتو همان مهر تأییدی است که اریک برای انجام تصمیمش به آن نیاز دارد:
- وقتش رسیده که جناب کمپرنو به جایگاه اصلی خودشون برگردن.
کمپرنو لبخند متواضعانه‌‌ای می‌زند، می‌ایستد و سرش را به نشانه‌ی تعظیم کمی خم می‌کند.
- مثل همیشه تمام سعیم رو برای موفقیت سرزمین خرد خواهم کرد.
"و همین‌طور برای جایگاه خودت!"
صدای قاطع پادشاه خرد باعث می‌شود پولیتو از نگاه به کمپرنو دست بردارد. اریک خیره به پولیتو زبان می‌گشاید:
- کاملاً مشخصه که خ**یا*نت ضمیروالا به امیلی دیگه کارساز نیست. به دنبال یک اختلاف عقیده‌ی مهم باشین، چیزی که حتی علاقه‌ هم نتونه در اون تأثیری داشته باشه.
پس از تعظیم همه‌ی حضار آن‌ها را مرخص می‌کند و پولیتو اولین شخصی است که به سرعت، همراه با گام‌هایی کوبنده از تالار خارج می‌شود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #162
***
پیک خصوصی را مرخص می‌کند و به سوی اقامتگاه آلبرت می‌رود، هم‌زمان زیرلب دشنام می‌دهد:
- احمق بی‌خاصیت! چطور می‌تونه این‌قدر بی‌احتیاط باشه؟!
بدون در زدن وارد اقامتگاه آلبرت می‌شود و در را پشت سرش می‌بندد، آلبرت از ورود ناگهانی او از جا می‌پرد.
- اوه جناب کمپرنو! چه ورود غیر منتظره‌ای!
سرش را با احترام کمی خم می‌کند. کمپرنو ابرویی بالا می‌اندازد.
- پس بالأخره آداب تعظیم کردن رو یاد گرفتی!
آلبرت لبخندی می‌زند، نامه‌ی در دستش را طوری که گویا هیچ چیز با اهمیتی نیست روی میز می‌گذارد و در همان حین پاسخ می‌دهد:
- اوه جناب کمپرنو، آخرین باری که به رسم دل تعظیم کردم جناب آرگومنتو طوری با من برخورد داشتن که مطمئن بشن دیگه دچار همچین اشتباهی نشم!
پشت دست راستش را که علامت سوختگی‌ای روی آن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #163
به آلبرت نزدیک می‌شود، نامه را از او می‌گیرد. شانه‌ای بالا می‌اندازد و پاسخ می‌دهد:
- من دلایل خودم رو دارم.
البته که دلایل خودش را دارد؛ ولی به هیچ‌وجه نیازی نمی‌بیند که آن‌ها را به آلبرت توضیح دهد.
- چرا باید بهت اعتماد کنم؟ چرا باید باور کنم که داری به سرزمین خرد خ**یا*نت می‌کنی؟!
کمپرنو از شدت گستاخی او دو ابرویش بالا می‌پرد، خ**یا*نت؟! آن هم به خرد؟! اخمی می‌کند و با لحن هشدار آمیزی زبان می‌گشاید:
- خ**یا*نت؟! گوش کن پسرجون [ انگشت چاق و کوتاهش را به نشانه‌ی اخطار بالا می‌گیرد] فقط یک‌بار این رو میگم، من هر طوری که فکر می‌کنم به نفع خرده عمل می‌کنم، حتی اگه پادشاه خرد و وزیرش کار من رو تأیید نکنن! سرزمین خرد تنها چیزیه که برای من اهمیت داره!
آلبرت ابروی بورش را بالا می‌اندازد و همراه با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #164
نفس عمیقی می‌کشد و سعی می‌کند به خودش مسلط باشد، روی صندلی می‌نشیند و آهی می‌کشد:
- نقشه‌ی ملکه‌ی دل از همون اول هم شکستش حتمی بوده، ضمیرمخفی حتما با این موضوع برخورد می‌کنه!
آلبرت اخمی کرده و چشم‌های آبی‌اش را ریز می‌کند.
- ضمیر مخفی؟ ولی در سرزمین دل ضمیر مخفی رو ناجی می‌دونن... چرا باید با تصمیم دل مخالفت کنه؟
لوگیکو به شومینه خیره می‌شود و تصمیم تغییر شغل ضمیروالا و مخالفت ضمیر مخفی را به یاد می‌آورد. چشمانش را می‌بندد و با انگشتان سوسیس مانندش آن را ماساژ می‌دهد.
- چون قبلا هم همچین کاری کرده، به دلایل نامعلومی همیشه زا تغییرات مهم مخالف بوده... .
ناگهان بی‌حرکت می‌ایستد، چشمان خاکستری‌اش را به سرعت باز می‌کند و خیره به آلبرت می‌پرسد:
- تو گفتی از ضمیرمخفی به عنوان "ناجی دل" یاد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #165
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #166
پولیتو پوزخند می‌زند، حالا که کمپرنو به جایگاه خود بازگشته رفتار دوبو به شدت تغییر کرده است! لبخند کمرنگ مخصوص به خود را می‌زند:
" روباهِ شکاک!"
- البته که از نظر مقام با هیچ کدوم از شما بزرگواران قابل مقایسه نیستم؛ اما شما مسئولیت‌های سنگین مربوط به خودتون رو دارید. مشخصاً وجود من در دربار به اندازه‌ی شما اهمیت نداره.
پولیتو با دست چپش اشاره‌ی قابل احترامی به اریک می‌کند:
- اما باید یک شخص با خون اصیل باشه تا خونش رو از طرف سرزمین خرد اهدا کنه این‌طور نیست سرورم؟
اریک با سرش حرف او را تایید می‌کند. آرگومنتو چشمان محاسبه‌گرش را به چشمان گربه‌ای پولیتو می‌دوزد و در دلش او را تحسین می‌کند:
"و همه هم می‌دونن که پادشاه خرد به هیچ عنوان قرار نیست خون خودش رو پیشکش کنه... آفرین پولیتو!"
چانه‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #167
***
آرگومنتو فانوس را به پولیتو می‌دهد و به سوی اریک تعظیم می‌کند، دهان می‌گشاید که چیزی بگوید اما ساکت می‌ماند. آیا این رد نگرانی است که آلبرت در چشمان همیشه قاطع آرگومنتو می‌بیند؟!
اریک سری برای آرگومنتو تکان می‌دهد و راه می‌افتد، قدم زنان پشت سر او به انتهای راهرو می‌روند و آرگومنتو را پشت سر می‌گذارند، دیوارهای راهرو حتی از دیوارهای خرد هم ساده‌تر و بی‌نقش‌تر است. به راست می‌پیچند و دری در انتهای راهرو می‌بینند، در کاملاً ساده و بدون هیچ نقش و نگاری است، طوری که اگر دودی رنگ نبود با دیوار خاکستری اشتباه گرفته میشد.
آلبرت اخمی کرده و با صدای آرامی زمزمه میکند:
- همینه؟!‌
در نظرش درِ سرزمین مخفی باید باابهت‌تر از اینها باشد؛ اما اریک بدون توجه به او به سوی در حرکت می‌کند. به در نزدیک و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #168
آلبرت به شیب زمین نگاهی می‌کند و تازه متوجه می‌شود سطح زمین در این بخش صاف‌تر و سیقلی‌تر از حد معمول است. با دست‌هایی لرزان خنجر را می‌گیرد و کف دستش را می‌برد.
با ورود خون سرخ و جاری شدن آن بر روی زمین، خنجر را رو به پولیتو می‌گیرد و با اخم او روبه‌رو می‌شود، ردِ نگاه خاکستری پولیتو دقیقاً بر روی خون سرخ آلبرت است و عجیب هم نیست! خون سرخ در سرزمین خرد مایعی ناپاک به حساب می‌آید! پولیتو بیـمیل خنجر را می‌گیرد، با دستمال در دستش رد سرخ روی آن را پاک می‌کند. آلبرت لبخند تلخی می‌زند و برای چندمین بار دلتنگ سزمین دل می‌شود، حداقل آنجا به اصالت و رنگ خونش افتخار می‌کرد!
خونی نقرف‌های از دست پولیتو جاری می‌شود، به واسطه‌ی شیب زمین حرکت می‌کند و به سوی در می‌رود، دو مایع جاری در نزدیکی در به هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #169
با پایان یافتن سخن ضمیرمخفی چراغ پرنوری در وسط میدان روشن می‌شود؛ میدانی سنگی که فاصله‌ی چندانی با آن‌ها ندارد اما از شدت تاریکی تا به حال متوجه آن نشده‌ بودند. در وسط میدان، درست زیر تک چراغ بزرگ آن، لوحی سنگی وجود دارد که نوشته‌ای بزرگ و خوانا روی آن حکاکی شده است:
"قانون ضمیر
ضمیر که همه‌چیز را فرا می‌گیرد دو بخش است:
" فراوجود" و "وجود"
"فراوجود" اصل همه‌چیز است.
غیرقابل تغییر، نفوذناپذیر و تاریک است.
این فراوجود است که قوانین وجود را تعیین می‌کند.

" وجود" همان سرزمین‌های ضمیروالاست.
قوانین آن توسط فراوجود نوشته شده و با عنوان " مجموعه قوانین وجود" برای همگان مشخص گردیده.

زنهار! در صورت تخطی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,585
پسندها
38,821
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #170
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
این پست تقدیم به زری جون و خواننده‌ی عزیزم که تا الان همراهمن♥
Z.MOSLEH❁ Clinophile-
melin f melin f
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M.Fakher

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا