متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت غم جایگزین عشق | linda.1372b کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Lindaw
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 21
  • بازدیدها 1,927
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Lindaw

کاربر فعال
سطح
7
 
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام دلنوشته : غم جایگزین عشق
نویسنده : linda.1372b
موضوع : عاشقانه

gham.jpg

سکوت خواهم کرد
اشک هایم را در سکوتی سنگین رها خواهم کرد
و نفرینی را نثار جان کسانی خواهم کرد
که روحم را گرفتند
فراموش خواهم کرد کسانی را که مرا از خودم گرفتند
و من شدم دختری از جنس تاریکی ها
سکوت خواهم کرد در برابر عربده هایی که از سر حسرت و طمع بر سرم زده شد
سکوت خواهم کرد تا خدایم برگردد و جواب این ظلمت ها را بدهد
سکوت خواهم کرد تا لحظه مرگ
تا اوج دوری
گرچه من سال هاست نقاب شادی بر صورتم زده ام !
ای غم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
سطح
7
 
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #2
گاهی باید همسفر شد با پروانه
گاهی باید کوتاه و شیرین زیست مثل پروانه ها
گاهی باید عاشق بود مثل پروانه ها
عاشق گل های خدا مثل عشق پروانه ها
گاهی باید خود پرست شد مثل پروانه ها
لب جوی زیبایی هااا
گاهی باید با افکار به پرواز در آمد مثل پروانه ها
گاهی باید اموخت از پروانه ها
چگونه عاشقانه زیستن راا!
 
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
سطح
7
 
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #3
من شاید دختری زیبا باشم
در هویتی پنهان
من شاید دخترک سپیدی باشم
که چشمی ندارد برای دیدن روزگار
دهانی ندارد که از غصه هایش بگوبد
زلف سیه دارد اما دست نوازشی نیست
جامه ای دارد اما محبتی در کار نیست
دستانی دارد اما سرد
اشک هایی که می ایند از چشمانی که نیست و چندی بعد می شوند سنگ
اما می دانم این دخترک هر جور هم که باشد
دلی دارد که شاید بتواند خود بی کسش را در ان جا بدهد
شاید این نقاشی تو
سیمای همیشگی من باشد
 
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
سطح
7
 
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #4
گوی بلورین دوستی در محفظه عشق در قلمروی عشق
مانده است منتظر است
منتظر رنگ بهار
منتظر دست محبت یار
برای رسیدن به دوست به معشوق
ودل هایی تنها که در حسرتند و شاید پوچ مانده اند
و چشم هایی خسته
چشم هایی منتظر برای دیدن گلی از دیار عشق
در نبود عشق
در نیافتن عشق و و عاجز از درک محبت
و چشمانی
که همیشه سیه خواهند ماند
وسیه خواهند دید
 
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
سطح
7
 
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #5
خاموشی شمع با فوت پر از غم من
خاموشی نور امید با شکست من
و پر زدن عشق از سنگ دلی من
و تنها شدن گل محبت با نباریدن نوازش
و گریستن ابر با دور شدن از زمین
و پژمرده شدن لاله های سرخ از ریختن خون صلح
و آمدن غم در دوری عشق
و آمدن غم در نبود دوستی
دوستی از دیار محبت
که نیست و بانگ سر می دهم به روزگار
من تنهام تو کجایی؟!
 
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
سطح
7
 
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #6
درست نمی دانم موج های این دریا مرا تا به کجا خواهند برد
انگار مقصد ما از ناکجا آباد نیز آن طرف تر است
شاید جایی مابین خواستن و نخواستن
فرار و قرار
فریاد و زمزمه
عشق و غم است
جایی که قناری نمی داند آواز مرگ بخواند
یا نغمه شادی
جایی که تاب هایش همه بی حرکتند
دیگر صدای تاب تاب عباسی کودکان به گوش نمی رسد
همه انگار در برزخند
در خلائی که از بی کسی و درماندگی دچارش شده اند
ای موج های دریا
مرا به همان دوردست ها ببر
شاید انجا با قدمی اشتباه
به خدا برسم
 
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
سطح
7
 
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #7
دریا انگار برای من نفرین شده بود
دریا اوج ترس بود
مرا می گرفت و می برد در اعماق وجودش
و غم انگیز ترین داستان هارا برایم می گفت
و در ان سکوت سهمگین
صدای هق هق من بود که به گوش می رسید
من ان داستان هارا دوست نداشتم
و جالب انکه انها داستان زندگی خودم بود...
 
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
سطح
7
 
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #8
در پس کوچه در کوچه های تنهایی
راه می رفتم
برف می بارید هوا سرد بود
و ردپای من بر روی برف ها
و دانه های برف سعی در پوشاندن ردپاهاا
ومن سعی در فراموشی خاطره هاا
ماه کامل بود
اما من نمی دیدم
فقط حس می کردم چهره ی تاریکم روشن تر از همیشه است
زیرا من نابینا بودم
زیرا من کورکورانه تقلید می کردم
از آن هایی که نمی دانستند عشق چیست!
 
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
سطح
7
 
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #9
ای یار
من و تو انگار در این کره ی خاکی غریبه ایم
زیرا بلد نیستیم به زبان زمینی ها از عشق بگوییم
 
امضا : Lindaw

Lindaw

کاربر فعال
سطح
7
 
ارسالی‌ها
1,207
پسندها
8,153
امتیازها
31,973
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #10
این دورهمی تنهاست
این ملت بی کس است
این طایفه بی حال است
زیرا خنده ی یار سکوت است
بیداری اش خواب است
و کمکش نیازمندیست
این یار بت معبد است
نه خدای ازلی ...
 
امضا : Lindaw
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا