***
باران میبارد!
نیستی و من در اتاق کوچک و سرد و تاریکم،
به یادت، به هوای وجودت و شعرِ چشمانت با ابر پاییزی میگریَم. قسمت نبود!
مگر اینکه به دست قسمت بیندازیم... .
تمام نبودن ها را؛
وگرنه که تو مردِ ماندنهایی و من دختری از تبار عاشقانههایی برای تو... .