متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته شهزاده بی‌عشق|shaghayegh.b کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع elahekhazan
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 45
  • بازدیدها 2,062
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #31
تو حتی مرا هم فراموش کنی

خاطره‌ها را نمی‌توانی

تو حتی اگر قلبم را هم فراموش کنی

ویران شدن قلبم را نمی‌توانی...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #32
گفتم لیلی شوم شاید تب عشقم را خواستی

اما نشد که عاشق عشقم شوی!

گفتم شیرین شوم، شاید بوی زلفم را خواستی

اما نشد که شیفته زلفم شوی!

گفتم شهرزاد شوم، شاید قصه‌ها و شهرزاد هزار و یک شب را خواستی

اما تو قلبت در گروی ماه پیشانی بود...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #33
قلبم پرسید کجاست؟

گفتم رفته و برمی‌گردد...

قلبم پرسید چرا مرا نبرد؟

گفتم رفته و برمی‌گردد...

قلبم پرسید اصلا مرا می‌خواهد؟!

گفتم رفته و برمی‌گردد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #34
فراموشی واژه سختی است
راحت به زبان نیاورید!
فراموشی همانند خنجر زهراگین است!
فراموشی نابود می‌کند!
وقتی به کسی می‌گویید فراموشت کردم...
از او یک ویرانه می‌سازید!
ویرانه‌ای که حتی تیشه نفرت هم قادر به ساختن آن نیست...
اما بدتر از سلاح فراموشت کردم هم هست،
سلاحی که نابودی مطلق نیست...
نابودی ذره ذره است!
نابودی که رنج و دردش از نابودی مطلق بی‌نهایت بیشتر است!
این خنجر بدون ترمیم تنها یک جمله است...

سعی کن فراموشم کنی...

کاش آدم‌ها می‌فهمیدند که با فراموش کردنشان نابود می‌شویم!
ذره ذره ویران می‌شویم!
ذره ذره جان می‌دهیم!
آن موقع است که مرگ، رویایت می‌شود و می‌گویی:
-مرگ را به فراموش کردنت ترجیح می‌دهم دلدارم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #35
اگر بدم، باهام بد باشید...

اما وقتی مُردم ازم اسطوره نسازید!

اگر اسطوره بودم، چرا مانند اسطوره باهام رفتار نشد؟!

اگر رویایی بودم، چرا در گرداب تنهایی غرق شدم و جان سپردم؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #36
مرگ نه کابوس است، نه رویا...

مرگ یک قصه است!

یک قصه که برعکس همه قصه‌هاست؛

با پایان شروع می‌شود و پایان واقعی‌اش را کسی ندیده!

اما من این قصه را به پایان می‌رسانم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #37
رویاهایم را هر شب مرور می‌کنم

رویاهایم را هر شب نوازش می‌کنم

با رویاهایم حرف می‌زنم

از اسطوره رویاهایم سوال می‌پرسم

اما افسوس که حتی رویاهایم هم می‌دانند که رفته‌ای!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #38
حاکم قلب من عجیب نابودم کرد

گویی ویرانی‌ام آرزویش بوده!

سنگدل بود و بد ویرانم کرد

با تک به تک ضعف‌هایم نابود شدم

فراموشی...

رفتِ بی برگشت...

پس فرستادن قلبم...

با اینکه نابودم کردی اما هنوزم عاشقتم!

هنوزم لیلی‌وار دلدارتم، مجنون رویاهایم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #39
قلبم ازم پرسید:
-چرا دیگر برایش نمی‌جنگی؟!
مگر عاشقش نبودی؟!
مگر مرا به او تقدیم نکردی؟!

قلبم را نوازش کردم و نجوا خواندم:
-هنوزم عاشقم
هنوزم دلدادشم
هنوزم متعلق به اونی...
اما دیگر از جنگیدن خسته شدم!

آدما بعد یک مدت بیخیال نمی‌شوند،

خسته می‌شوند!

من هم از جنگیدن برایت خسته شدم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan

elahekhazan

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,537
امتیازها
13,933
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #40
به جایی از زندگی رسیدم
که دیگه جنگیدن و تلاش رو کنار گذاشتم!

شایدم خسته شدم از اینکه هی جنگیدم و به خواسته‌هام نرسیدم...

دیگه برام مهم نیست چی پیش میاد
فقط منتظرم زندگیم تموم بشه...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : elahekhazan
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا