Samira-M هنرمند انجمن سطح 24 ارسالیها 920 پسندها 15,335 امتیازها 37,073 مدالها 18 20/12/21 نویسنده موضوع #1 می رفت آفتاب و به دنبال می کشید دامن ز دست ِ کشته ی خود، روز ِ نیمه جان خونین فتاده روز از آن تیغه خون فشان در خاک می تپید و پی ِ یار می خزید امضا : Samira-M
می رفت آفتاب و به دنبال می کشید دامن ز دست ِ کشته ی خود، روز ِ نیمه جان خونین فتاده روز از آن تیغه خون فشان در خاک می تپید و پی ِ یار می خزید
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 22/12/21 #2 Samira-M گفت مشاهده فایلپیوست 488128 می رفت آفتاب و به دنبال می کشید دامن ز دست ِ کشته ی خود، روز ِ نیمه جان خونین فتاده روز از آن تیغه خون فشان در خاک می تپید و پی ِ یار می خزید کلیک کنید تا باز شود... دل دادن عارفان چنین سهل مگیر با حسن دلاویز تو آنی دگرست ای دوست حدیث وصل و هجران بگذار کاین عشق من و تو داستانی دگرست امضا : m.sina
Samira-M گفت مشاهده فایلپیوست 488128 می رفت آفتاب و به دنبال می کشید دامن ز دست ِ کشته ی خود، روز ِ نیمه جان خونین فتاده روز از آن تیغه خون فشان در خاک می تپید و پی ِ یار می خزید کلیک کنید تا باز شود... دل دادن عارفان چنین سهل مگیر با حسن دلاویز تو آنی دگرست ای دوست حدیث وصل و هجران بگذار کاین عشق من و تو داستانی دگرست
Samira-M هنرمند انجمن سطح 24 ارسالیها 920 پسندها 15,335 امتیازها 37,073 مدالها 18 22/12/21 نویسنده موضوع #3 m.sina گفت دل دادن عارفان چنین سهل مگیر با حسن دلاویز تو آنی دگرست ای دوست حدیث وصل و هجران بگذار کاین عشق من و تو داستانی دگرست کلیک کنید تا باز شود... تا کی کنی پریشان دل های مبتلا را آن خرمن بلا را پیش صبا مگستر بر پای مرغ مألوف کس رشته می نبندد دام فسون خدا را بر آشنا مگستر امضا : Samira-M
m.sina گفت دل دادن عارفان چنین سهل مگیر با حسن دلاویز تو آنی دگرست ای دوست حدیث وصل و هجران بگذار کاین عشق من و تو داستانی دگرست کلیک کنید تا باز شود... تا کی کنی پریشان دل های مبتلا را آن خرمن بلا را پیش صبا مگستر بر پای مرغ مألوف کس رشته می نبندد دام فسون خدا را بر آشنا مگستر
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 22/12/21 #4 Samira-M گفت تا کی کنی پریشان دل های مبتلا را آن خرمن بلا را پیش صبا مگستر بر پای مرغ مألوف کس رشته می نبندد دام فسون خدا را بر آشنا مگستر کلیک کنید تا باز شود... رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم آشنای تو دلم بود و به دست تو سپردم اشک دامان مرا گیرد و در پای من افتد که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم امضا : m.sina
Samira-M گفت تا کی کنی پریشان دل های مبتلا را آن خرمن بلا را پیش صبا مگستر بر پای مرغ مألوف کس رشته می نبندد دام فسون خدا را بر آشنا مگستر کلیک کنید تا باز شود... رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم آشنای تو دلم بود و به دست تو سپردم اشک دامان مرا گیرد و در پای من افتد که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم
Samira-M هنرمند انجمن سطح 24 ارسالیها 920 پسندها 15,335 امتیازها 37,073 مدالها 18 22/12/21 نویسنده موضوع #5 m.sina گفت رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم آشنای تو دلم بود و به دست تو سپردم اشک دامان مرا گیرد و در پای من افتد که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم کلیک کنید تا باز شود... موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش چنان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش حلقه ی گیسو به گرد گردنش حسرت نماست ای دریغا گر رسیدی دست من در گردنش امضا : Samira-M
m.sina گفت رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم آشنای تو دلم بود و به دست تو سپردم اشک دامان مرا گیرد و در پای من افتد که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم کلیک کنید تا باز شود... موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش چنان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش حلقه ی گیسو به گرد گردنش حسرت نماست ای دریغا گر رسیدی دست من در گردنش
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 22/12/21 #6 Samira-M گفت موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش چنان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش حلقه ی گیسو به گرد گردنش حسرت نماست ای دریغا گر رسیدی دست من در گردنش کلیک کنید تا باز شود... شرمم از آینه ی روی تو می آید اگر نه آتش آه به دل هست نگویی که فسردم تو چو پروانه ام آتش بزن ای شمع و بسوزان من بی دل نتوانم که به گرد تو نگردم امضا : m.sina
Samira-M گفت موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش چنان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش حلقه ی گیسو به گرد گردنش حسرت نماست ای دریغا گر رسیدی دست من در گردنش کلیک کنید تا باز شود... شرمم از آینه ی روی تو می آید اگر نه آتش آه به دل هست نگویی که فسردم تو چو پروانه ام آتش بزن ای شمع و بسوزان من بی دل نتوانم که به گرد تو نگردم
Samira-M هنرمند انجمن سطح 24 ارسالیها 920 پسندها 15,335 امتیازها 37,073 مدالها 18 22/12/21 نویسنده موضوع #7 m.sina گفت شرمم از آینه ی روی تو می آید اگر نه آتش آه به دل هست نگویی که فسردم تو چو پروانه ام آتش بزن ای شمع و بسوزان من بی دل نتوانم که به گرد تو نگردم کلیک کنید تا باز شود... می سوختم و مرا نمی دیدی امروز نگاه کن که دودم من تا من بودم نیامدی، افسوس! وانگه که تو آمدی، نبودم من امضا : Samira-M
m.sina گفت شرمم از آینه ی روی تو می آید اگر نه آتش آه به دل هست نگویی که فسردم تو چو پروانه ام آتش بزن ای شمع و بسوزان من بی دل نتوانم که به گرد تو نگردم کلیک کنید تا باز شود... می سوختم و مرا نمی دیدی امروز نگاه کن که دودم من تا من بودم نیامدی، افسوس! وانگه که تو آمدی، نبودم من
-PANAHツ رفیق جدید انجمن سطح 0 ارسالیها 37 پسندها 123 امتیازها 548 مدالها 1 سن 20 23/12/21 #8 Samira-M گفت می سوختم و مرا نمی دیدی امروز نگاه کن که دودم من تا من بودم نیامدی، افسوس! وانگه که تو آمدی، نبودم من کلیک کنید تا باز شود... نقش و نگار کعبه نه مقصود شوق ماست نقشی بلند تر زده ایم ، آن نگار کو جانا ، نوای عشق خموشانه خوش تر است آن آشنای ره که بُوَد پرده دار کو امضا : -PANAHツ
Samira-M گفت می سوختم و مرا نمی دیدی امروز نگاه کن که دودم من تا من بودم نیامدی، افسوس! وانگه که تو آمدی، نبودم من کلیک کنید تا باز شود... نقش و نگار کعبه نه مقصود شوق ماست نقشی بلند تر زده ایم ، آن نگار کو جانا ، نوای عشق خموشانه خوش تر است آن آشنای ره که بُوَد پرده دار کو
Samira-M هنرمند انجمن سطح 24 ارسالیها 920 پسندها 15,335 امتیازها 37,073 مدالها 18 23/12/21 نویسنده موضوع #9 -PANAHツ گفت نقش و نگار کعبه نه مقصود شوق ماست نقشی بلند تر زده ایم ، آن نگار کو جانا ، نوای عشق خموشانه خوش تر است آن آشنای ره که بُوَد پرده دار کو کلیک کنید تا باز شود... وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی تا با تو بگویم غم شب های جدایی بزم تو مرا می طلبد، آمدم ای جان من عودم و از سوختنم نیست رهایی امضا : Samira-M
-PANAHツ گفت نقش و نگار کعبه نه مقصود شوق ماست نقشی بلند تر زده ایم ، آن نگار کو جانا ، نوای عشق خموشانه خوش تر است آن آشنای ره که بُوَد پرده دار کو کلیک کنید تا باز شود... وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی تا با تو بگویم غم شب های جدایی بزم تو مرا می طلبد، آمدم ای جان من عودم و از سوختنم نیست رهایی
-PANAHツ رفیق جدید انجمن سطح 0 ارسالیها 37 پسندها 123 امتیازها 548 مدالها 1 سن 20 23/12/21 #10 Samira-M گفت وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی تا با تو بگویم غم شب های جدایی بزم تو مرا می طلبد، آمدم ای جان من عودم و از سوختنم نیست رهایی کلیک کنید تا باز شود... یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمیکُند کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمیزند امضا : -PANAHツ
Samira-M گفت وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی تا با تو بگویم غم شب های جدایی بزم تو مرا می طلبد، آمدم ای جان من عودم و از سوختنم نیست رهایی کلیک کنید تا باز شود... یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمیکُند کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمیزند