مشاعره مشاعره با اشعار فریدون مشیری

  • نویسنده موضوع Samira-M
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 136
  • بازدیدها 2,571
  • کاربران تگ شده هیچ

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,033
پسندها
6,194
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • #21
مرا می خواستی، تا شاعری را،
ببینی روز و شب دیوانهٔ خویش
مرا می خواستی، تا در همه شهر،
ز هر کس بشنوی افسانهٔ خویش
شهر میخوابد به لالایی سکوت
اختران نجوا کنان بر بام شب
نرم نرمک باده مهتاب را
ماه میریزد درون جام شب
 
امضا : m.sina

Samira-M

مدیر بازنشسته شعرکده + شاعر انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/3/18
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,349
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
شهر میخوابد به لالایی سکوت
اختران نجوا کنان بر بام شب
نرم نرمک باده مهتاب را
ماه میریزد درون جام شب
به دستم: شمع خاموش جوانی، به پایم: داغ های ناتوانی...
به جانم: آتش بی همزبانی، به دوشم: بار رنج زندگانی...
نه از کوی محبت رد پایی، نه از شهر وفا نور صفایی!
نه راه دوستی را رهنمایی، نه آهنگ صدای آشنایی
چه می پویم؟ - ره بی انتهایی، چه می جویم؟! - بهشت آرزو را
 

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,033
پسندها
6,194
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • #23
به دستم: شمع خاموش جوانی، به پایم: داغ های ناتوانی...
به جانم: آتش بی همزبانی، به دوشم: بار رنج زندگانی...
نه از کوی محبت رد پایی، نه از شهر وفا نور صفایی!
نه راه دوستی را رهنمایی، نه آهنگ صدای آشنایی
چه می پویم؟ - ره بی انتهایی، چه می جویم؟! - بهشت آرزو را
ای پرده پرده ی چشم توام باغ های سبز
در زیر سایه ی مژه ات خوابم آرزوست

دور از نگاه گرم تو ، بی تاب گشته ام
بر من نگاه کن ، که شب و تابم آرزوست
 
امضا : m.sina

Akay

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
26/8/19
ارسالی‌ها
504
پسندها
8,480
امتیازها
24,973
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • #24
ای پرده پرده ی چشم توام باغ های سبز
در زیر سایه ی مژه ات خوابم آرزوست

دور از نگاه گرم تو ، بی تاب گشته ام
بر من نگاه کن ، که شب و تابم آرزوست
تا گردن سپید تو گرداب رازهاست
سرگشتگی به سینه ی گردابم آرزوست

تا وارهم ز وحشت شب های انتظار
چون خنده ی تو مهر جهان‌تابم آرزوست
 

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,033
پسندها
6,194
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • #25
تا گردن سپید تو گرداب رازهاست
سرگشتگی به سینه ی گردابم آرزوست

تا وارهم ز وحشت شب های انتظار
چون خنده ی تو مهر جهان‌تابم آرزوست
تو پنداری که دارد خاطری از هر چه غم آزاد
اما من به چشم خویش می بینم
به آن تندی که آتش می دواند شعله در نیزار
به آن تلخی که می سوزد تن ایینه در زنگار
 
امضا : m.sina

Akay

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
26/8/19
ارسالی‌ها
504
پسندها
8,480
امتیازها
24,973
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • #26
تو پنداری که دارد خاطری از هر چه غم آزاد
اما من به چشم خویش می بینم
به آن تندی که آتش می دواند شعله در نیزار
به آن تلخی که می سوزد تن ایینه در زنگار
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرکشی هم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی
 

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,033
پسندها
6,194
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • #27
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرکشی هم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی
یکی دیوانه ای آتش برافروخت
در آن هنگامه جان خویش سوخت

همه خاکسترش را باد می برد
وجودش را جهان از یاد می برد
 
امضا : m.sina

Akay

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
26/8/19
ارسالی‌ها
504
پسندها
8,480
امتیازها
24,973
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • #28
یکی دیوانه ای آتش برافروخت
در آن هنگامه جان خویش سوخت

همه خاکسترش را باد می برد
وجودش را جهان از یاد می برد
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!
 

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,033
پسندها
6,194
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • #29
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!
شب ها و روزها
بی ماه و مهر می گذرند از کنار ما
اما پشت دریچه ها
در عمق سینه ها
خورشید ِ قصه های تو همواره روشن است
 
امضا : m.sina

Akay

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
26/8/19
ارسالی‌ها
504
پسندها
8,480
امتیازها
24,973
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • #30
شب ها و روزها
بی ماه و مهر می گذرند از کنار ما
اما پشت دریچه ها
در عمق سینه ها
خورشید ِ قصه های تو همواره روشن است
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره‌های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
 

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا