مشاعره مشاعره با اشعار فریدون مشیری

  • نویسنده موضوع Samira-M
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 140
  • بازدیدها 5,004
  • کاربران تگ شده هیچ

m.sina

کاربر خبره
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,594
پسندها
7,267
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #61
درختی خشک را مانم به صحرا

که عمری سر کند تنهای تنها
از اين عشق حذر كن

لحظه ای چند بر اين آب نظر كن

آب ، آئينه عشق گذران است

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است

باش فردا ،‌ كه دلت با دگران است

تا فراموش كنی چندی از اين شهر سفر كن
 
امضا : m.sina
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Samira-M

Narges Movahedi

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
25/1/19
ارسالی‌ها
278
پسندها
5,970
امتیازها
21,133
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • #62
از اين عشق حذر كن

لحظه ای چند بر اين آب نظر كن

آب ، آئينه عشق گذران است

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است

باش فردا ،‌ كه دلت با دگران است

تا فراموش كنی چندی از اين شهر سفر كن

نمی‌بيند کسی اما ملالش را
چو شمع تندسوز اشک تا گردن زوالش را
فرو پژمردن باغ دلاويز خيالش را
صدای خشک سر بر خاک سود‌های بالش را
کسی باور نخواهد کرد
 
امضا : Narges Movahedi

m.sina

کاربر خبره
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,594
پسندها
7,267
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #63
نمی‌بيند کسی اما ملالش را
چو شمع تندسوز اشک تا گردن زوالش را
فرو پژمردن باغ دلاويز خيالش را
صدای خشک سر بر خاک سود‌های بالش را
کسی باور نخواهد کرد
درخت و گندم مهر و امید می پرورد
نه تلخکامی و وحشت نه زشت نامی و ننگ
تو خود به یاد چه می افتی از تبسم گل
تفنگ ها همه یاد اور تابوت اند
 
امضا : m.sina

H.Allahdadi

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
6/8/22
ارسالی‌ها
1,958
پسندها
4,704
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #64
درخت و گندم مهر و امید می پرورد
نه تلخکامی و وحشت نه زشت نامی و ننگ
تو خود به یاد چه می افتی از تبسم گل
تفنگ ها همه یاد اور تابوت اند
داغ ماتم شد و بر سينه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکيد
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روي تو سپيد!
 
امضا : H.Allahdadi

m.sina

کاربر خبره
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,594
پسندها
7,267
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #65
داغ ماتم شد و بر سينه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکيد
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روي تو سپيد!
درد من دوری از توست بغل وا کن تا
که بگویم به همه قرص و دوایم تو شدی
دورم از دین خودم قبله من گم شده و
معبد و قبله من ذکر دعایم تو شدی
 
آخرین ویرایش
امضا : m.sina

H.Allahdadi

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
6/8/22
ارسالی‌ها
1,958
پسندها
4,704
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #66
درد من دوری از توست بغل وا کن تا
که بگویم به همه قرص و دوایم تو شدی
دورم از دین خودم قبله من گم شده و
معبد و قبله من ذکر دعایم تو شدی
يکي ابر سيه آمد که روي ماه تابان را بپوشانيد
صبا را ديدم و گفتم صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم تو را من دوست مي دارم
ولي افسوس و صد افسوس
زابر تيره برقي جست!
 
امضا : H.Allahdadi

m.sina

کاربر خبره
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,594
پسندها
7,267
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #67
يکي ابر سيه آمد که روي ماه تابان را بپوشانيد
صبا را ديدم و گفتم صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم تو را من دوست مي دارم
ولي افسوس و صد افسوس
زابر تيره برقي جست!
تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی
تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتاد

تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است
تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است
 
امضا : m.sina
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Samira-M

Samira-M

مدیر بازنشسته شعرکده + هنرمند انجمن
شاعر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/3/18
ارسالی‌ها
921
پسندها
15,410
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #68
تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی
تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتاد

تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است
تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است
تا گردن سپید تو گرداب رازهاست
سر گشتگی به سینه ی گردابم آرزوست
تا وارهم ز وحشت شب های انتظار
چون خندهٔ تو مهر جهانتابم آرزوست
 
امضا : Samira-M

H.Allahdadi

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
6/8/22
ارسالی‌ها
1,958
پسندها
4,704
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #69
تا گردن سپید تو گرداب رازهاست
سر گشتگی به سینه ی گردابم آرزوست
تا وارهم ز وحشت شب های انتظار
چون خندهٔ تو مهر جهانتابم آرزوست
تو پنداري که دارد خاطري از هر چه غم آزاد
اما من به چشم خويش مي بينم
به آن تندي که آتش مي دواند شعله در نيزار
به آن تلخي که مي سوزد تن ايينه در زنگار
 
امضا : H.Allahdadi

سَنا

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/6/20
ارسالی‌ها
6,049
پسندها
27,805
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • #70
تو پنداري که دارد خاطري از هر چه غم آزاد
اما من به چشم خويش مي بينم
به آن تندي که آتش مي دواند شعله در نيزار
به آن تلخي که مي سوزد تن ايينه در زنگار
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی...
 
امضا : سَنا

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا