m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 18/1/23 #91 فلورا. گفت تو را دوست دارم و این دوست داشتن حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته می کند کلیک کنید تا باز شود... در تو نفس می کشم و زندگی مرا تکرار می کند بسان بهار که آسمان را و علف را پاکی آسمان در رگ من ادامه مییابد امضا : m.sina
فلورا. گفت تو را دوست دارم و این دوست داشتن حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته می کند کلیک کنید تا باز شود... در تو نفس می کشم و زندگی مرا تکرار می کند بسان بهار که آسمان را و علف را پاکی آسمان در رگ من ادامه مییابد
matieh رو به پیشرفت سطح 7 ارسالیها 147 پسندها 472 امتیازها 2,933 مدالها 9 سن 19 18/1/23 #92 درخت با جنگل سخن میگوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن میگویم نامت را به من بگو دستت را به من بده امضا : matieh
درخت با جنگل سخن میگوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن میگویم نامت را به من بگو دستت را به من بده
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 1/3/23 #93 matieh گفت درخت با جنگل سخن میگوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن میگویم نامت را به من بگو دستت را به من بده کلیک کنید تا باز شود... هر چه مینویسم برای توست و به خاطر تو آیدا من با تو آن انسانی را که هرگز در زندگیِ خود پیدا نکرده بودم پیدا کردم امضا : m.sina
matieh گفت درخت با جنگل سخن میگوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن میگویم نامت را به من بگو دستت را به من بده کلیک کنید تا باز شود... هر چه مینویسم برای توست و به خاطر تو آیدا من با تو آن انسانی را که هرگز در زندگیِ خود پیدا نکرده بودم پیدا کردم
فلورا. کاربر حرفهای سطح 14 ارسالیها 1,966 پسندها 4,715 امتیازها 28,973 مدالها 17 4/6/23 #94 m.sina گفت هر چه مینویسم برای توست و به خاطر تو آیدا من با تو آن انسانی را که هرگز در زندگیِ خود پیدا نکرده بودم پیدا کردم کلیک کنید تا باز شود... میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم که آشکارا در پرده ی کنایت رفت مجال ما همه این تنگ مایه بود و دریغ که مایه خود همه در وجه این حکایت رفت امضا : فلورا.
m.sina گفت هر چه مینویسم برای توست و به خاطر تو آیدا من با تو آن انسانی را که هرگز در زندگیِ خود پیدا نکرده بودم پیدا کردم کلیک کنید تا باز شود... میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم که آشکارا در پرده ی کنایت رفت مجال ما همه این تنگ مایه بود و دریغ که مایه خود همه در وجه این حکایت رفت
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,166 امتیازها 35,773 مدالها 16 5/6/23 #95 فلورا. گفت میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم که آشکارا در پرده ی کنایت رفت مجال ما همه این تنگ مایه بود و دریغ که مایه خود همه در وجه این حکایت رفت کلیک کنید تا باز شود... تو را دوست دارم و این دوست داشتن حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته می کند امضا : m.sina
فلورا. گفت میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم که آشکارا در پرده ی کنایت رفت مجال ما همه این تنگ مایه بود و دریغ که مایه خود همه در وجه این حکایت رفت کلیک کنید تا باز شود... تو را دوست دارم و این دوست داشتن حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته می کند
فلورا. کاربر حرفهای سطح 14 ارسالیها 1,966 پسندها 4,715 امتیازها 28,973 مدالها 17 7/6/23 #96 m.sina گفت تو را دوست دارم و این دوست داشتن حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته می کند کلیک کنید تا باز شود... در تو نفس می کشم و زندگی مرا تکرار می کند بسان بهار که آسمان را و علف را پاکی آسمان در رگ من ادامه مییابد امضا : فلورا.
m.sina گفت تو را دوست دارم و این دوست داشتن حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته می کند کلیک کنید تا باز شود... در تو نفس می کشم و زندگی مرا تکرار می کند بسان بهار که آسمان را و علف را پاکی آسمان در رگ من ادامه مییابد
m.donya رو به پیشرفت سطح 1 ارسالیها 104 پسندها 215 امتیازها 1,168 مدالها 2 7/6/23 #97 فلورا. گفت در تو نفس می کشم و زندگی مرا تکرار می کند بسان بهار که آسمان را و علف را پاکی آسمان در رگ من ادامه مییابد کلیک کنید تا باز شود... درخت با جنگل سخن میگوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن میگویم نامت را به من بگو دستت را به من بده
فلورا. گفت در تو نفس می کشم و زندگی مرا تکرار می کند بسان بهار که آسمان را و علف را پاکی آسمان در رگ من ادامه مییابد کلیک کنید تا باز شود... درخت با جنگل سخن میگوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن میگویم نامت را به من بگو دستت را به من بده
فلورا. کاربر حرفهای سطح 14 ارسالیها 1,966 پسندها 4,715 امتیازها 28,973 مدالها 17 8/6/23 #98 m.donya گفت درخت با جنگل سخن میگوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن میگویم نامت را به من بگو دستت را به من بده کلیک کنید تا باز شود... همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد ، پروازی نه گریزگاهی گردد آی عشق، آی عشق چهره ی آبی ات پیدا نیست امضا : فلورا.
m.donya گفت درخت با جنگل سخن میگوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن میگویم نامت را به من بگو دستت را به من بده کلیک کنید تا باز شود... همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد ، پروازی نه گریزگاهی گردد آی عشق، آی عشق چهره ی آبی ات پیدا نیست
m.donya رو به پیشرفت سطح 1 ارسالیها 104 پسندها 215 امتیازها 1,168 مدالها 2 8/6/23 #99 فلورا. گفت همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد ، پروازی نه گریزگاهی گردد آی عشق، آی عشق چهره ی آبی ات پیدا نیست کلیک کنید تا باز شود... تو را دوست دارم و این دوست داشتن حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته می کند
فلورا. گفت همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد ، پروازی نه گریزگاهی گردد آی عشق، آی عشق چهره ی آبی ات پیدا نیست کلیک کنید تا باز شود... تو را دوست دارم و این دوست داشتن حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته می کند
فلورا. کاربر حرفهای سطح 14 ارسالیها 1,966 پسندها 4,715 امتیازها 28,973 مدالها 17 8/6/23 #100 m.donya گفت تو را دوست دارم و این دوست داشتن حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته میکند کلیک کنید تا باز شود... درد بی درمان شنیدی؟ حال من یعنی همین! بی تو بودن، درد دارد! می زند من را زمین می زند بی تو مرا، امضا : فلورا.
m.donya گفت تو را دوست دارم و این دوست داشتن حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته میکند کلیک کنید تا باز شود... درد بی درمان شنیدی؟ حال من یعنی همین! بی تو بودن، درد دارد! می زند من را زمین می زند بی تو مرا،