مشاعره مشاعره با اشعار حسین منزوی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Nazanin_N
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 65
  • بازدیدها بازدیدها 2,593
  • کاربران تگ شده هیچ

♡°DINA°

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
تاریخ ثبت‌نام
25/1/24
ارسالی‌ها
73
پسندها
270
امتیازها
1,048
مدال‌ها
3
  • #61
تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب درد فروش جوان من

نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من
نظر با من مباز این سان مپیچ این سان به پرهیزم
که تابم نیست تا با وسوسه های تو بستیزم
 
امضا : ♡°DINA°

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,594
پسندها
7,271
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #62
نظر با من مباز این سان مپیچ این سان به پرهیزم
که تابم نیست تا با وسوسه های تو بستیزم
می سوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هرم خود گداخته زیر زبان من
تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب درد فروش جوان من
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
تاریخ ثبت‌نام
6/8/22
ارسالی‌ها
1,958
پسندها
4,706
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #63
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من

گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است
کاین شهر از تو می شنود داستان من
 
امضا : فلورا.

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,700
پسندها
22,011
امتیازها
48,373
مدال‌ها
35
  • #64
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من

گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است
کاین شهر از تو می شنود داستان من
نه هر مخاطب و هر حرف و حدیث خوش است
که جز تو با دگرم نیست ذوق گفت و شنود
 

Arjmand

مدیر بازنشسته
سطح
15
 
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
4,615
امتیازها
35,773
مدال‌ها
21
  • #65
همه حقیقتِ من، سایه ای است بر دیوار
مگرد، هان! که نیابی«منِ» مثالی را
هزار بار به تاراج رفت و من، هر بار،
زِ عاج ساختم آن خانهٔ خیالی را
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم

آوار ِ پریشانی ست ، رو سوی چه بگریزم ؟
هنگامه ی حیرانی ست ، خود را به که بسپاریم ؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,594
پسندها
7,271
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #66
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم

آوار ِ پریشانی ست ، رو سوی چه بگریزم ؟
هنگامه ی حیرانی ست ، خود را به که بسپاریم ؟
ميلی کمين گرفته پلنگانه در دلم
تا آهوی تو کی به کمينگاه می‌رسد!

هنگام وصل ماست به باغ بزرگ شهر
وقتی که سيب نقره ای ماه می‌رسد
 
امضا : m.sina

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا