متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مشاعره مشاعره با اشعار حسین منزوی

  • نویسنده موضوع Nazanin_N
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 65
  • بازدیدها 1,838
  • کاربران تگ شده هیچ

♡°DINA°

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
73
پسندها
269
امتیازها
1,048
مدال‌ها
3
  • #61
تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب درد فروش جوان من

نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من
نظر با من مباز این سان مپیچ این سان به پرهیزم
که تابم نیست تا با وسوسه های تو بستیزم
 
امضا : ♡°DINA°

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #62
نظر با من مباز این سان مپیچ این سان به پرهیزم
که تابم نیست تا با وسوسه های تو بستیزم
می سوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هرم خود گداخته زیر زبان من
تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب درد فروش جوان من
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,966
پسندها
4,715
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #63
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من

گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است
کاین شهر از تو می شنود داستان من
 
امضا : فلورا.

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,255
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #64
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من

گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است
کاین شهر از تو می شنود داستان من
نه هر مخاطب و هر حرف و حدیث خوش است
که جز تو با دگرم نیست ذوق گفت و شنود
 

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,289
پسندها
4,860
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #65
همه حقیقتِ من، سایه ای است بر دیوار
مگرد، هان! که نیابی«منِ» مثالی را
هزار بار به تاراج رفت و من، هر بار،
زِ عاج ساختم آن خانهٔ خیالی را
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم

آوار ِ پریشانی ست ، رو سوی چه بگریزم ؟
هنگامه ی حیرانی ست ، خود را به که بسپاریم ؟
 
امضا : Tahmine Arjmand
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #66
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم

آوار ِ پریشانی ست ، رو سوی چه بگریزم ؟
هنگامه ی حیرانی ست ، خود را به که بسپاریم ؟
ميلی کمين گرفته پلنگانه در دلم
تا آهوی تو کی به کمينگاه می‌رسد!

هنگام وصل ماست به باغ بزرگ شهر
وقتی که سيب نقره ای ماه می‌رسد
 
امضا : m.sina

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا