- ارسالیها
- 1,064
- پسندها
- 13,849
- امتیازها
- 33,373
- مدالها
- 20
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #101
شکلاتهای تافی به همراه شیرینی تَر رو که خوش سلیقه توی ظرفهای مخصوص چیده بودم از روی اپن برداشتم و روی میز فندقی رنگ جلوس مبل گذاشتم.
چندتا ظرف چهارمغز هم کنارش چیدم و همون لحظه بود که دلم پر کشید برای خونهی خانجون. اونجا هم وقت مهمونی همینجوری پر رنگ و لعاب بود! چقدر توی این مدت دلتنگ اونجا بودم و بردیا کار رو بهونه کرده بود. کاش حداقل اوناهم میتونستن اینجوری بیان خونهی من مهمونی و ازشون کلی پذیرایی کتم.
صدای در سفید آلومینیومی که پیچید متوجه شدم بردیا بالاخره اومده. حمومهای همیشه طولانیش منو یاد حموم دامادی فراز میانداخت. دستهامو گذاشتم روی اپن سنگی و کوچیک آشپزخونه، نگاهش کردم. صورتشو با حولهی آبی دور گردنش، خشک کرد. برق چهرهش باعث شد باخودم فکر کنم صورتش بعد اصلاح خیلی نرم...
چندتا ظرف چهارمغز هم کنارش چیدم و همون لحظه بود که دلم پر کشید برای خونهی خانجون. اونجا هم وقت مهمونی همینجوری پر رنگ و لعاب بود! چقدر توی این مدت دلتنگ اونجا بودم و بردیا کار رو بهونه کرده بود. کاش حداقل اوناهم میتونستن اینجوری بیان خونهی من مهمونی و ازشون کلی پذیرایی کتم.
صدای در سفید آلومینیومی که پیچید متوجه شدم بردیا بالاخره اومده. حمومهای همیشه طولانیش منو یاد حموم دامادی فراز میانداخت. دستهامو گذاشتم روی اپن سنگی و کوچیک آشپزخونه، نگاهش کردم. صورتشو با حولهی آبی دور گردنش، خشک کرد. برق چهرهش باعث شد باخودم فکر کنم صورتش بعد اصلاح خیلی نرم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.