- ارسالیها
- 1,064
- پسندها
- 13,849
- امتیازها
- 33,373
- مدالها
- 20
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #131
توی جملهی آخرش پوزخندی نهفته بود که حالت طعنه داشت. اون متوجه شده بود که قراری ندارم. برای ادامه دادن دروغم تلاشی نکردم
- سر راه میخرم میریم خونه. دیگه دیر شده.
هورناز رو از بغلش کشیدم. بغض داشت و با قهر سرشو گذاشت روی شونهم. بوی چمن آب خورده زیر بینیم و صدای شلوغی جمعیت میتونست برام خوب باشه البته تا وقتی که بردیا توی تاریک و روشن هوا جلوم نایسته که چشمهاش تیرهتر به نظر بیان. زیر نور کم جون پشت هورنازو نوازش کرد.
- ناراحتش نکن سیاه برف.
اخمم غلیظتر شد.
- خودم میدونم چجوری با دخترم رفتار کنم. شماهم دیگه برو به سلامت.
منتظر نموندم و سعی کردم به سرعت ازش دور بشم. نمیدونم چند قدم برداشته بودم که مچ دست راستم از سنگینی هورناز و وسایل به گز گز افتاد و سرد شد. اگه فقط یه مقدار به...
- سر راه میخرم میریم خونه. دیگه دیر شده.
هورناز رو از بغلش کشیدم. بغض داشت و با قهر سرشو گذاشت روی شونهم. بوی چمن آب خورده زیر بینیم و صدای شلوغی جمعیت میتونست برام خوب باشه البته تا وقتی که بردیا توی تاریک و روشن هوا جلوم نایسته که چشمهاش تیرهتر به نظر بیان. زیر نور کم جون پشت هورنازو نوازش کرد.
- ناراحتش نکن سیاه برف.
اخمم غلیظتر شد.
- خودم میدونم چجوری با دخترم رفتار کنم. شماهم دیگه برو به سلامت.
منتظر نموندم و سعی کردم به سرعت ازش دور بشم. نمیدونم چند قدم برداشته بودم که مچ دست راستم از سنگینی هورناز و وسایل به گز گز افتاد و سرد شد. اگه فقط یه مقدار به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.