- ارسالیها
- 1,064
- پسندها
- 13,849
- امتیازها
- 33,373
- مدالها
- 20
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #171
جلوتر اومد و اخم ظریف روی صورتش، زیر حباب باغ واضحتر شد.
- هروقت مریض میشه بهم بگو؛ خودمو میرسونم. نمیخوام تو سختیها کنارش نباشم.
پوزخندی روی لبم نشست. اونوقت که نوزاد بود و تب داشت، کی پیازداغ درست میکرد و میفروخت تا خرج دکترش در بیاد؟ حالا اومده که تو سختی ها کنارش باشه!!پر از حرف بودم اما نمیخواستم گذشته رو به یاد بیارم که چسبیدم به حال:
- یسوال، اصن به گیتی فکر میکنی؟ به نظرت هنوزم لازم نیست چیزی بهش بگیم؟ دوتایی زل میزنیم تو صورتش و پنهانکاری میکنیم!
نگاهی به دور و اطرافش انداخت میتونستم بفهمم که نگرانه کسی صدامون نشنوه. اما اینو درک کردم انقدر هورناز براش مهمه تا اینجا اومده تا از حالش مطمن بشه.
- هنوز وقتش نیست. خودم بهش میگم.
شونههامو بالا انداختم:
-قطعا واس تو عادیه اما...
- هروقت مریض میشه بهم بگو؛ خودمو میرسونم. نمیخوام تو سختیها کنارش نباشم.
پوزخندی روی لبم نشست. اونوقت که نوزاد بود و تب داشت، کی پیازداغ درست میکرد و میفروخت تا خرج دکترش در بیاد؟ حالا اومده که تو سختی ها کنارش باشه!!پر از حرف بودم اما نمیخواستم گذشته رو به یاد بیارم که چسبیدم به حال:
- یسوال، اصن به گیتی فکر میکنی؟ به نظرت هنوزم لازم نیست چیزی بهش بگیم؟ دوتایی زل میزنیم تو صورتش و پنهانکاری میکنیم!
نگاهی به دور و اطرافش انداخت میتونستم بفهمم که نگرانه کسی صدامون نشنوه. اما اینو درک کردم انقدر هورناز براش مهمه تا اینجا اومده تا از حالش مطمن بشه.
- هنوز وقتش نیست. خودم بهش میگم.
شونههامو بالا انداختم:
-قطعا واس تو عادیه اما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش