- ارسالیها
- 1,058
- پسندها
- 13,811
- امتیازها
- 33,373
- مدالها
- 20
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #181
قدمی به سمتم برداشت و خواست صورتمو توی دستاش بگیره. عصبی، با چند ضربهای که تو دهن خودم زدم وادارش کردم عقب بایسته و سکوت کنه.
- لال شو کارن هیچی نگو. بهت گفته بودم من آدم ازدواج نیستم. گفته بودم آرامش میخوام دنبال دردسر نیستم.
دستش روی هوا مونده بود دلم داشت رام نگاه بغض آلودش میشد برای متوقف کردن احساساتم بلندتر تشر زدم:
- یه عمر با اون مرتیکه عذاب کشیدم، بعد اینکه ولم کرد و رفت هم برای زنده موندن خودمو بچهم جون دادم تا خواهرتو بیاد برامون آرزوی مرگ کنه؟
با دست از سر راهم پسش زدم و با عجله خودمو به خونه رسوندم. السا جلوی تلوزیون نشسته بود از قیافهش خوندم حواسش به برنامهی ورزشی نیست وگرنه آدم نگاه کردن به این برنامهها نبود!
در رو بستم و پشت در نشستم. اشکهام بی صدا گونههامو خیس...
- لال شو کارن هیچی نگو. بهت گفته بودم من آدم ازدواج نیستم. گفته بودم آرامش میخوام دنبال دردسر نیستم.
دستش روی هوا مونده بود دلم داشت رام نگاه بغض آلودش میشد برای متوقف کردن احساساتم بلندتر تشر زدم:
- یه عمر با اون مرتیکه عذاب کشیدم، بعد اینکه ولم کرد و رفت هم برای زنده موندن خودمو بچهم جون دادم تا خواهرتو بیاد برامون آرزوی مرگ کنه؟
با دست از سر راهم پسش زدم و با عجله خودمو به خونه رسوندم. السا جلوی تلوزیون نشسته بود از قیافهش خوندم حواسش به برنامهی ورزشی نیست وگرنه آدم نگاه کردن به این برنامهها نبود!
در رو بستم و پشت در نشستم. اشکهام بی صدا گونههامو خیس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر